شَنْتَرِين

(مهدیخانی سروجهانی، سید حسن، «شنترین»، دانشنامۀ جهان اسلام، مجلد 27، صفحه 653- 655، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، بنیاد دائره المعارف اسلامی، تهران، 1398.)

شَنتَرین، شهری در غرب اندلس، امروزه با نام سانتارم شهر و مرکز استانی به همین نام در غرب کشور پرتغال. دربارۀ تاریخ ساخت شنترین و سکونت در آن اطلاع دقیقی در دست نیست و شاید بتوان گفت منطقه ای که بعدها شنترین در آن ساخته شد، به سبب جریان رود تاجه و نزدیکی به دریا از دیرباز محل مناسبی برای سکونت بوده است...

متن کامل مقاله را در لینک زیرمشاهده کنید:

https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1693622/%d8%b4%d9%86%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86

یهودیان در دیوانسالاری مرینیان (591 ـ 869ق)

مرینیان که حکومتشان در مغرب اقصی قریب به سه سده طول کشید، با اهل ذمه رفتار مسالمت­آمیزی داشتند و یهودیان، از جمله ذمیانی بودند که در سایه‌ی تسامح مرینیان، از آزادی‌های دینی و اجتماعی برخوردار شدند؛ به­گونه­ای که برخی از آنان، از ­جمله بنی‌رقّاصه، به دربار راه­یافته، به مناصب مهمّ دیوانی دست­یافتند. در این پژوهش، با تتبّع در منابع، به بررسی چگونگی و دلایل ورود یهودیان به دربار مرینیان پرداخته شده و با تبیین نقش آنان در دیوانسالاری، تأثیر آنها بر حکومت و جامعۀ اسلامی، تحلیل و ارزیابی شده است. عدم تعلقات مذهبی برخی سلاطین و نیازهای مالی آنان از یک­سو، و ثروت یهودیان و آشنایی آنان با امور دیوانی از دیگر سو، سبب ورود یهودیان به دربار مرینیان گردید؛ اما باوجود برخورداری از حمایت سلاطین، در پیشبرد اهداف حکومت مؤثر نیفتادند؛ زیرا بیش از خدمت به حکومت، در صدد حفظ منافع خود و دسیسه­چینی و فتنه­انگیزی بر ضدّ مسلمانان بودند.
کلیدواژه‌ها
بنومرین؛ دیوانسالاری؛ اهل ذمّه؛ یهودیان؛ بنورقّاصه؛ مغرب اسلامی

لیتک دریافت مقاله: http://mte.journals.miu.ac.ir/article_1985_e1addf3a8fe65d5dfd0fcdcb16baf6b9.pdf

مزدوران مسیحی و نقش آنان در حکومت مرینیان (591- 869هـ)

چکیده

مرینیان که در اندلس درگیری­های مستمری با مسیحیان داشتند، بنا بر گزارش ­های مورخان مسلمان، به ­وفور نیروهای مزدور مسیحی را در جنگ­ها و نیز در برخی دیگر از امور دیوانی و حکومتی به ­کار می­ گرفته­ اند. این پژوهش بر آن است تا با بررسی و تحلیل این گزارش­ها، به دلایل و علل استخدام مسیحیان توسط مرینیان بپردازد و با تبیین نقش و جایگاه آنان در حکومت مرینی، تأثیر آنها را در حوادث این دوره ارزیابی نماید. مرینیان از یک سو به­ سبب بی­ اعتمادی به بربرها و اعراب، و از دیگر سو به علت نیازشان به مهارت‌های جنگی مسیحیان ، با اعطای امتیازات ویژه، آنها را در امور سپاه و دربار به­ خدمت گرفتند. این مزدوران با ارائه خدماتی چون شرکت در نبردها، محافطت از سلطان و سرکوبی مخالفان به­ تدریج به جایگاه مهمّی در حکومت مرینی دست یافتند و در واقع با نفوذ در دربار و دخالت در منازعات میان شاهزادگان، زمینه ­ساز ضعف و انحطاط و سرانجام فروپاشی مرینیان شدند. 

لیتک دریافت مقاله: http://jhcin.srbiau.ac.ir/article_8777_1491.html

کشمکش‌های سیاسی در اندلس و نقش آن در معاهدات نظامی مرینیان با آراگون

چکیده

مرینیان به عنوان ادامه دهنده سیاست مرابطون و موحدون در مقابله با نهضت استرداد مسیحی، در سده هفتم هجری در عرصه سیاسی مغرب اقصی ظهور کردند. آنان پس از تثبیت حکومت خود، به قصد جهاد اسلامی وارد اندلس شدند. مرینیان علی‌رغم درگیری‌هایی که با مسیحیان اندلس داشتند، گاه با برخی از دولت‌های مسیحی، از جمله دولت آراگون متّحد شده، هم‌کاری می‌کردند. این نوشتار با توجه به اوضاع و شرایط سیاسی اندلس و از طریق بررسی معاهدات نظامی مرینیان با آراگون و واکاوی علل و زمینه‌های هم‌کاری آنان به این نتیجه رسیده است که اختلافات آن دو دولت با پادشاهی قَشْتاله‌ و حکومت بنی‌احمر، اهداف و منافع مشترکی را برای طرفین رقم می‌زد؛ به طوری که جهت دست‌رسی به آن اهداف، ناگزیر به هم‌کاری با یک‌دیگر و بستن معاهدات نظامی بوده‌اند.

لینک دریافت مقالهhttp://hiq.bou.ac.ir/article_17844_2364.html

در وین چه می گذرد؟

آن چه در این پست می آید، نه به مذاکرات هسته ای ربطی دارد و نه به مسائل سیاسی دیگر. می خواهم راجع به وضع فرهنگ در وین و نگرش مردمان آن مطلب کوتاهی بنویسم:

«در امتداد غدیر» عنوان مستندی است که امروز (20 تیر) حدود ساعت 16 از شبکه یک تلویزیون پخش شد. موضوع این مستند به شیعیان اتریش (وین) مربوط است. در قسمتی از آن به یک جوان شیعی ساکن وین پرداخته شده است؛ این جوان که حسن نکوش نام دارد مشغول ترویج فرهنگ شیعی در وین است او فعالیت های مختلفی را در این راستا انجام می دهد، از جمله مجموعه ای از کتب اسلامی و شیعی را گرد آورده و در اختیار علاقه مندان می گذارد. وی زمانی که راجع به فعالیت های مجموعه خودش سخن می گفت، جمله ای را بر زبان آورد که بسیار قابل تأمل است: «علاوه بر مسلمانان و شیعیان افراد دیگر [غیر مسلمانان] نیز به اینجا می آیند و کتاب تهیه می کنند و آن را به فرزندان خود، که مسلمان و یا شیعه شده اند، هدیه می دهند».

بالاخره این است فکر و فرهنگ اهالی بلاد کفر!

لازم به ذکر است مستند «در امتداد غدیر» درباره شیعیان ساکن در کشورهای اروپایی ساخته شده است. این مجموعه که قبلا در سال 92 پخش شده بود، از امروز مجددا به روی آنتن رفته و ظاهرا در روزهای آتی نیز قسمت هایی از آن پخش خواهد شد.

راهی که آمده ایم

چند سالی است که صداوسیمای جمهوری اسلامی به مناسبت پیروزی انقلاب برنامه های مستندی را تهیه و پخش می کند. امسال نیز در ایام دهه فجر شاهد پخش برنامه ای تحت عنوان «راهی که آمده ایم» از شبکه های تلویریونی هستیم. مستند راهی که آمده ایم تحولات و پیشرفت هایی را که بعد از پیروزی انقلاب در زمینه های گوناگون اتفاق افتاده، نشان می دهد. تهیه کنندگان این برنامه با ارائه آمار و ارقام تحولات صورت گرفته در سی و پنج سال گذشته در عرصه های گوناگون به ویژه پیشرفت در علم و صنعت و فن آوری و توسعه مراکز علمی را به تصویر کشیده اند. آمارهایی که ارائه می شود حکایت از رشد فزاینده و پیشرفت های چشم گیر دارد به طوری که هر ایرانی با مشاهده آن خوشحال می شود.

 واقع مطلب این است که آمار و ارقام همواره بر کمیت دلالت دارد و بسیاری از پیشرفت ها، مانند یازده برابر شدن تعداد دانشگاه ها، افزایش بیست و پنج برابری تعداد دانشجویان، چهار و نیم میلیون فارغ التحصیل دانشگاهی و رشد فزاینده تولیدات علمی تنها به لحاظ کمی اتفاق افتاده است در حالی که از نظر کیفی تحول خاصّی صورت نگرفته است؛ بنابرین نباید به این آمارها (آن هم اگر درست باشند) خیلی خوشبین بود.

در کنار پخش آمارهای کذاییِ برنامه راهی که آمده ایم، رئیس جمهور روحانی در صحبت های روزهای اخیر خود به دو نکته اشاره کرد که می تواند پیامد خوبی را داشته باشد؛ دکتر روحانی در مصاحبه تلویزیونی چند شب پیش، از نبود یک سیستم مالیاتی دقیق در کشور و تلاش دولت برای تهیه آمار دقیق و به‌روز سخن گفت؛ هم چنین رئیس جمهور در اجلاس روساي دانشگاه ها با اشاره به حواشی مقالات دانشگاهی گفت: «مقاله به تنهایی به درد نمی‌خورد... دنبال تحقیق، فقط تا تدوین مقاله نیستیم.... ما نیاز به پژوهش‌های توأم با اخلاق داریم. نیاز به پژوهش‌هایی داریم که اصیل ]باشد [و محقق از تلاش خود مایه گذاشته باشد».

از اظهارات آقای روحانی، می توان به واقع بینی ایشان صحّه گذاشت و از او این انتظار را داشت که به عنوان رئیس دولت با همکاران خود برای بهبود کیفیت علمی کشور تلاش کنند.

حروف الفبای مغربی

حروف الفباي عربي مرکب از بيست و هشت حرف است بدين ترتيب: ( الف ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک ل م ن و ه ی). اين ترتيب را ترتيب ابتثي می نامند در مقابل ترتيب ابجدي.

 ترتيب فوق اغلب در كشورهاي شرقي معمول است اما ترتيب حروف الفباي عربي در ممالک شمالی آفریقا (در گذشته در اندلس) با ممالك شرقي تفاوت دارد و بدین ترتیب است: (ا ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز ط ظ ک ل م ن ص ض ع غ ف ق س ش ه و ی). چنانكه ملاحظه مي شود ترتيب يازده حرف اول تا حرف (ز) و سه حرف آخر بر اساس ترتيب معمول در شرق رعايت شده است، اما بقیه حروف جابجا شده اند.

شناخت ترتيب حروف الفباي عربي مغرب و يادگيري آن خصوصا براي اهل تحقيق لازم و ضروري است، چون مسلمانان مغرب در تالیفات خود از ترتیب الفبایی خاص مغرب استفاده کرده اند و کتب معاجم و دایرةالمعارفها و... را بر اساس حروف خود تنظیم کرده اند مانند: الاستيعاب ابن عبدالبرّ قرطبي.

اين پست بنا به پیشنهاد استاد عالم زاده نوشته شد.

 

نوشتن بهتر است یا ننوشتن؟!

چند ماهی است که کمتر مطلب نوشته ام و دیر به دیر وبلاگم را به روز کرده ام، اینکه دلیلیش چیست بماند. اما حقیقت این است که از نوشته هایم چندان راضی نبوده ام و آن چنان چنگی به دلم نزده اند.

در دوره دانشجویی مقطع کارشناسی از یکی از اساتیدمان درباره اینکه چرا ایشان کتاب نمی نویسند سؤال شد، استاد در پاسخ گفتند: اینکه انسان کتب و مقالات پر از اشتباه و اشکال و ایراد بنویسد و منتشر کند،  بهتر آن است که ننویسد. من هم چند مدتی به این فکر افتادم از اینکه مطالب ضعیفی بنویسم و روی وبلاگم قرار دهم بهتر است که اصلاً ننویسم، مخصوصا بیم آن را داشتم که برخی از اساتید و احتمالا دکتر عالم زاده مطالبم را بخوانند و از آن ایراد بگیرند. (البته، با شناختی که من از اساتید به ویژه دکتر عالم زاده دارم هدفشان راهنمایی و کمک کردن است نه سر ذوق زدن و نه مانع سر راه شدن. دو سال پیش در مورد مطالب وبلاگم با استاد عالم زاده، صحبت شد، ایشان به من توصیه کردند که بنویسم اما قبل از تثبیت مطالبم چندین بار متن را بررسی کنم تا اشکالاتش را برطرف سازم. توصیه خیرخواهانه دکتر عالم زاده همچنین مطلبی را که استاد قنوات در یکی از پست هایش راجع به ضعف مقالات و پایان نامه های دانشجویی نوشته اند و در آنجا نظر استاد عالم زاده را که این دانشجویان نیاز به تعلیم و راهنمایی دارند را متذکر شده اند. همه اینها، از نیت خیرخواهی و قصد کمک و راهنمایی این استاد عزیز حکایت دارد.)

 پس از چند مدتی که در کار نوشتن سست شده بودم اخیرا با خودم فکر کردم که اگر من هم از نوشتن دست بردارم، افراد زیادی هستند که مطالب ضعیف و پر از اشتباه می نویسند و منتشر می کنند. به این نتیجه رسیدم که باید به جای ننوشتن در جهت درست نوشتن تلاش کنم.

چند سالی است که در گروه معارف اسلامی درس 2 واحدی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران برای دانشجویان مقطع کارشناسی در تمامی رشته ها ارائه می گردد و معاونت امور اساتید نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها که بر دروس معارف اسلامی نظارت و اشراف دارد، کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر علی اکبر ولایتی و چند کتاب دیگر را به عنوان منبع برای این درس معرفی کرده است و به دانشگاهها و اساتید هم بخشنامه و تأکید شده است تا از این منابع استفاده کنند. من هم در دانشگاههایی که این درس را تدریس می کنم بر خلاف میل باطنی ام کتاب دکتر ولایتی را به دانشجویان معرفی می کنم. این کتاب هیچ وقت نظر مرا جلب نکرده است چرا که کتاب دارای اشکالاتی است چه از نظر محتوا، چه از نظر نگارش و چه از نظر مطابقت با سرفصل های درس.

سال گذشته دانشگاه آزاد واحد قزوین برای اولین بار می خواست درس تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران را ارائه دهد، در گروه معارف جلسه ای تشکیل گردید تا در خصوص کم و کیف این درس به ویژه راجع به منبع درسی بحث شود. جمعی از همکاران تلخیصی از کتاب دکتر ولایتی را تحت عنوان بازخوانی کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی چاپ کرده بودند و به عنوان منبع به گروه پیشنهاد می کردند. مدیر گروه، اجرای بخشنامه را مدنظر داشتند و به معرفی کتاب دکتر ولایتی تأکید می کردند. من برخی از اشکالات این کتاب را متذکر شدم ولی چون تنها فرد مخالف بودم به نظراتم چندان اهمیتی داده نشد. من در دفاع از نظراتم گفتم: تخصص آقای دکتر ولایتی در این زمینه نیست و اغلب اساتید رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی این کتاب را دارای اشکال می دانند. مدیر گروه در پاسخ گفتند: اساتید در گروههای تخصصی نشسته اند و فقط اشکال تراشی می کنند اگر راست می گویند چرا خودشان کاری نمی کنند. من پاسخ مدیر گروه محترم را که آیا اساتید متخصص رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی کار می کنند و یا کار نمی کنند را در آن جلسه دادم که در اینجا دوباره آن را تکرار نمی کنم. اما مطلبی را که مدیر گروه مطرح کردند، مرا به یاد سخن مرحوم دکتر شریعتی انداخت که، یا قوی باش و یا بپذیر.

راستش من هربار که کتاب دکتر ولایتی را مطالعه کرده ام نتوانسته ام آن را به عنوان یک کتاب خوب و منبع مناسب بپذیرم، بنابراین تصمیم گرفتم تا خودم دست بکار شوم و جزوه ای را تهیه کنم و در کنار آن در حد بضاعتم بر کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر ولایتی نیز نقد بنویسم. فراغتی که در تابستان جاری برایم حاصل شد کار را شروع کردم و تا کنون در هر دو قسمت، بخشی از کار را پیش برده ام، به منابع متعدد اعم از آثار متقدمین و متأخرین و حتی جزوات درسی اساتید در دانشگاههای مختلف که قابل دسترسی است مراجعه می کنم. در حین کارم به جزوه ای دست یافتم که دو نفر از اساتید به صورت مشترک آن را تهیه کرده اند و در یکی از دانشگاهها در گروه تخصصی تاریخ و تمدن ملل اسلامی به عنوان منبع درس تخصصی به دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد معرفی کرده اند، تمامی مطالب این جزوه چیزی نیست جز کپی بخشی از کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر ولایتی. ابتدا از کار این دو استاد بزرگوار تعجب کردم اما وقتی نیک اندیشیدم، دیدم که نباید به این اساتید خرده گرفت، وقتی دانشگاهی در مقطع کارشناسی ارشد کلاسهای 60  نفره می بندد، نباید از اساتید بیشتر از این انتظار داشت.

بالاخره به قول آقای قرائتی بدجوری قاطی کرده ایم. استادی با مدرک دکترای تخصصی و با چندین سال سابقه تدریس و مطالعه در حالیکه در شرف بازنشستگی است، کتابی نمی نویسد با این استدلال که مبادا مطالبش ایراد و اشکال داشته باشد. از طرف دیگر افرادی در حوزه غیر تخصصی خود وارد می شوند و کتاب و مقاله می نویسند و اساتید گروه تخصصی آثار آنان را منبع قرار می دهند، دانشگاهی کلاس های مقطع کارشناسی ارشد را 60  نفره می بندد و... . حال با این وضعیت، وظیفه چیست؟ آیا نوشتن بهتر است یا ننوشتن؟!

رفیقِ ناموافق!

در سال ۱۳۸۸ مطلبی را در خصوص اهمیت کتاب و  کتابدوستی برخی از دانشمندان اسلامی نوشته بودم اکنون به مناسبت هفته کتاب آن را در این پست می آورم:

 وقتی شرح حال دانشمندان دوره اسلامی را مطالعه می کنیم می بینیم اغلب این دانشمندان به کتاب و کتابخوانی علاقه وافری داشته اند، برخی از آنها به جمع آوری کتب و تأسیس کتابخانه همت می گماشتند از این قبیل دانشمندان، می توان از صاحب بن عباد وزیر نام برد، وی هفده هزار کتاب جمع آوری کرده بود که برای حمل آنها چهارصد شتر نیاز بود.  برخی از دوستداران کتاب  نیز هیچ وقت خود را از کتاب دور نگه نمی داشتند حتی در سفرهایشان کتب زیادی را به همراه خود می بردند، مانند اصطخری که هرگز کتابهای جیهانی و ابن خردادبه را از خود دور نمی کرد. ولی از بین دانشمندان کتابدوست، جاحظ  صاحب کتاب الحیوان علاقه و ارداتش به کتاب و کتابخانه قابل توجه و در خور ستایش است.  جاحظ که خود یک ادیب بود همه کوشش خود را در راه احترام به کتاب بکار می گرفت، وی برای جمع آوری کتب گندمهای زیادی خرج نمود. یاقوت در معجم الادبا آورده است: زمانیکه محمد بن عبدالملک زیّات بیمار شد و جاحظ خواست به ملاقات او برود هیچ هدیه ای شایسته تر از« الکتاب» سیبویه نیافت و ابن زیّات هم به هنگام دریافت این کتاب اعلام داشت که این گزینشی بی همتاست و از هیچ چیز به اندازه ی این ارمغان خوشنود نمی شد.

جاحظ در باره کتاب می گوید:« او دوستی است که هرگز تو را نفریبد و چاپلوسی نکند و همنشینی است که تو را خسته و رنجور نسازد.» ولی چنانکه عبدالسلام هارون در مقدمه کتاب الحیوان نوشته است با همه اینها، کتابها با جاحظ آن اندازه مهربان نبودند که او با آنها بود. چرا که همین کتابها باعث مرگ او شدند. جاحظ طبق عادتی که داشت هنگام مطالعه، کتابها را گرداگرد خود می چید یکبار ستونی از کتابها روی او فر ریختند و او را که پیر و ناتوان شده بود کشتند.

گفتگو با دکتر خضری به مناسبت سالروز فتح اندلس توسط مسلمانان

 

تاریخ سرزمین اندلس یا اسپانیای اسلامی، یکی از بخش های پر فراز و نشیب تاریخ اسلام می باشد. مسلمانان در اواخر سده اول هجری وارد اندلس شدند و پس از قریب به ۸۰۰ سال سلطه و حکومت بر آن در نهایت مجبور به ترک آن سرزمین شدند. سال ورود مسلمانان به اندلس را که به فرماندهی طارق بن زیاد یکی از افسران موسی بن نصیر اتفاق افتاد، مورخان سال 92هـ(711م) ذکر کرده اند. ولی در خصوص ماه و روز آن اختلاف است، 5 رجب، ماه رمضان و 21 شوال زمان هایی است که در منابع آمده است...

ادامه نوشته

حرف دلی با استاد!

وقتی پایان ترم از راه می رسد درد سرها شروع می شود، برگزاری کلاس جبرانی که درد سرهای خاص خودش را دارد، اصرار دانشجویان به حذف برخی از فصل های درس، پیدا شدن سر کله دانشجویانی که در طول ترم غیبت زیاد داشته اند و به این در و آن در زدن شان برای حذف نشدن و... از همه این ها که بگذریم می رسیم به تصحیح برگه های امتحانی، که خود حکایت دیگری است و به نظرمن از درس دادن در یک ترم نیز سخت تر است، چرا که باید انواع خط های خوانا و ناخوانا و جملات بی سر و ته را با دقت و حوصله تمام بخوانی تا مبادا حق کسی ضایع شود. اما آنچه که جالب است عریضه نوشتن برخی از دانشجویان (به تعبیر خودشانحرف دلی با استاد) در برگه است که به منظور بیان مشکلات، درخواست نمره و گاهی هم تقدیر و تشکر نوشته می شود و جالب تر اینکه برخی ها برای اثبات نوشته خودشان گواهی و سند نیز به برگه پیوست می کنند مثل گواهی استراحت پزشکی و یا اعلامیه مجلس ترحیم، همانطوریکه سال گذشته یکی از دانشجویان من اعلامیه مجلس ختم پدر بزرگشان (که یک ماه قبل از تاریخ برگزاری امتحان مرحوم شده بود) را به برگه امتحان پیوست کرده بود. بالاخره هر ترم از این موارد در برگه های امتحانی دیده می شود. برخی از نوشته ها طوری هست که دل انسان را به رحم می آورد و آدم می ماند که چه کار کند. دربرخی از نوشته ها تناقض هایی دیده می شود مثلا دانشجویی چنین نوشته است «استاد شاغل هستم دیشب بیمارستان بستری بودم صبح از سر کار به امتحان آمدم نتونستم درس بخوانم» اما در بین همه این ها، نوشته هایی وجود دارد که خواندن آنها باعث رفع خستگی می شود و تمام سختی های کار تصحیح برگه را از یاد می برد. می گید نه! چند نمونه را ببینید:

(انت الاستاد و انا الشاگرد هل یرحم الشاگرد الا الاستاد)

(می دانم 15 کمتر شده ام شما بدانید دیگر توانم نبود این شانس را با این حال بد از من نگیرید عمر کوتاه است و جبرانش محال.  امام علی با منافقین و خوارج مدارا کرد شما نیز با من شیعه مدارا کنید، آینده من در گرو 20 شماست)

(استاد تو را به ابوالفضل پاسش کن)

(...هزاران فرشته بوسه می زنند بر دستی که گره از کار خلق بگشاید)

(... خدایی یرخی از سوالها را قاطی کردم)

 

پنجاه بدر

در بین ما ایرانیان معمولا راجع به آداب و رسوم شهر ها و روستاهای مختلف زیاد سخن به میان می رود و در این خصوص کم و بیش کتب و مقالاتی هم نوشته شده است اما به ندرت دیده می شود که برای معرفی آداب و رسوم یک محل  از ابزار هنر استفاده شده باشد.

آقای رضا محمدی از هنرمندان شهر قزوین از نادر افرادی است که با خلق یک تابلو منحصر به فرد یکی از مراسمات سنتی (رسم پنجاه به در) شهر قزوین را بر روی سفال به زیبایی به تصویر کشیده اند. این اثر فاخر در سال ۱۳۸۵ شمسی خلق شده است و هم اکنون در موزه مردم شناسی حمام قجر قزوین نگهداری می شود.

برای مشاهده عکس های دیگر ار این تابلو و آشنایی بیشتر با رسم پنجاه به در قزوینی ها بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.

ادامه نوشته

شیلان سروجهان

شیلان، در لغت به معنی سفره طعام و سفره بزرگ که انواع خوراکیها بر آن چیده شود می باشد( عمید). در اصطلاح رسم ویژه ای است که برای طلب باران برگزار می گردد. در کشور ما برخی از شهرها و روستا ها برای طلب باران رسوم خاصی دارند مانند؛ رسم چومچه خاتون در آذربایجان، عروسی قنات در میان مردم کویر، پنجاه بدر قزوینی ها، حلیم باران مردم قم، بار بارونی بوشهری ها و شیلان یا شیلون مازندرانی ها.

شیلان در سروجهان نیز همانند مازندران برای طلب باران اجرا می شود ولی با شیلان مازندرانی ها تفاوت هایی دارد. شیلان سروجهان که در اصطلاح محلی به آن شیلان دادن می گویند سابقه ای دیرینه دارد و در استان زنجان تنها جایی است که چنین رسمی را دارد. شیلان سروجهان که هر ساله برای طلب باران، رفع آفات، بلایا و بیماریها برگزار می گردد به این صورت است که چند نفر از معتمدین روستا نماینده می شوند و از تمامی مردم روستا مبلغی را جمع آوری می کنند و با پول جمع شده گاوی را می خرند سپس آن را کشته و از گوشتش آبگوشت درست می کنند. این رسم معمولا در اواخر اردیبهشت ماه و یا اوایل خرداد ماه برگزار می گردد و در یک روز خاص از حدود ساعت 11 تا ساعت 15 در مسجد روستا سفره ای گسترده می شود آن روز همه مردم روستا کار و کاسبی خود را تعطیل کرده دسته دسته برای خوردن آبگوشت به مسجد می روند و بعد از خوردن غذا برای باریدن باران و رفع بلایا دعا می کنند. هر کس دوست، فامیل و یا آشنایی در شهر ها و روستاهای دیگر داشته باشد آنها را نیز به میهمانی شیلان دعوت می کند. شیلان سروجهان در گذشته ها هر ساله به طور مرتب برگزار می شد و لی در سالهای اخیر دیگر آن حرارت سابق خود را ندارد و به ندرت فقط در زمان خشکسالی و یا بروز حوادث غیر مترقبه برگزار می گردد.

از وقف تا توقیف

سنت وقف که از نبی مکرم اسلام مانده است همواره در بین مسلمانان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است. در دورانهای مختلف اسلامی علاقه مسلمانان به کارهای خیر یکی از انگیزه های اصلی وقف بوده است، خصوصا زمانی که دینداری در جامعه غالب می شد سنت وقف گسترش چشمگیری می یافت از سران حکومتی گرفته تا مردم عادی املاک و دارائی های خود را با نیت خیر خواهانه وقف می نمودند...

ادامه نوشته

در محضر اساتید3

در ماه های اخیر به دلیل گرفتاری هایی که داشتم کمتر موفق به نوشتن شده ام، اما از اینکه پست های اخیر را به اساتیدم اختصاص داده ام، خوشحالم. اکنون نیز این پست را به بهانه دیدار با آقای دکتر قرچانلو، یکی دیگر از اساتیدم، با عنوان در محضر اساتید 3 می نویسم. هر چند آنطور که شایسته اساتید است من نمی توانم حق مطلب را ادا کنم، که زبان قاصر من وصف گل کجا داند؛ امّا مقصود این است تا به پاس قدر دانی از زحمات اساتیدم مراتب حق شناسی خود را به آنها تقدیم دارم.

شاید کمتر کسی پیدا شود که با موضوعات جغرافیای تاریخی اسلام سر رشته داشته باشد، اما نام دکتر قرچانلو  برایش شناخته نباشد؛ زیرا در این زمینه آقای دکتر قرچانلو بیش از همگان کار کرده است و آثار تالیف و ترجمه زیادی از خود به جای گذاشته است. من برای نخستین بار در دوره کارشناسی با نام دکتر قرچانلو آشنا شدم و به فراخور تحقیقاتی که داشتم به برخی از آثار ایشان مراجعه می کردم. زمانیکه می خواستم برای دوره فوق لیسانس در دانشگاه آزاد ثبت نام کنم مردد بودم، اما وقتی متوجه شدم آقای دکتر قرچانلو و آقای دکتر خضری در دانشگاه آزاد تدریس می کنند مصمم به ادامه تحصیل در دانشگاه آزاد شدم. خوشبختانه بیشتر واحدهایم را با این دو بزگوار گذراندم. در ترم آخر که درس تاریخ اسلام 4 را با آقای دکتر قرچانلو برداشته بودم، ایشان به سبب بیماری دیابت در بیمارستان بستری شدند بعد از ترخیص از بیمارستان دیگر نتوانستند به دانشگاه بیایند لذا کلاسهای درس را در منزلشان تشکیل دادند و دو ماه آخر ترم را در منزل استاد پای درسشان نشستیم.

وقتی می خواستم موضوع پایان نامه ام را انتخاب کنم، چون در نظر داشتم روی منابع عربی بیشتر کار کنم با آقای دکتر قرچانلو مشورت کردم، استاد نیز «اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مغرب در دوره بنی مرین» را پیشنهاد کردند؛ بنابراین همین موضوع را با راهنمایی خود استاد انتحاب کردم. یکی از مشکلات اساسی که داشتم عدم دسترسی به منابع بود، امّا آقای استاد لطف نمودند و چندین منبع مهمّ در مورد بنی مرین را که در کتابخانه های دیگر پیدا نکرده بودم از کتابخانه شخصی خود در اختیارم گذاشتند و من از آنها استفاده کردم. من برای راهنمایی گرفتن همواره به منزل ایشان می رفتم، استاد با حوصله سوالاتم را پاسخ می دادند و راهنماییم می نمودند، گاهی هم بحث را به موضوعات غیر درسی می کشانیدیم. با توجه به ذوق هنری که استاد دارند گاهی هم برایم سه تار می نواختند و من از هنر استاد نیز بهره می بردم. خلاصه در خردادماه 1383 که من پایان نامه ام را دفاع کردم از آن به بعد توفیق دیدار با استاد را پیدا نکردم. ولی ارتباط خودم را با استاد به صورت تلفنی حفظ کردم.

 آبان ماه امسال با خبر شدم، آقای دکتر قرچانلو مجددا برای عمل جراحی در بیمارستان  بستری شده اند. بعد از ترخیص از بیمارستان تلفنی جویای احوال استاد شدم که خدا را شکر حالشان خوب شده بود. تا اینکه ۳ هفته پیش برای انجام کاری گذرم به تهران افتاد، فرصت را مغتنم دانستم تا به استاد سری بزنم. شب قبلش تلفنی اطلاع دادم، حدود ساعت 11 بود که به منزل ایشان رسیدم، استاد در منزل تنها بودند و خودشان در را به رویم گشودند. آقای دکتر قرچانلو نسبت به 6 سال قبل که برای آخرین بار ایشان را دیده بودم خیلی افتاده اند ولی با این وجود از کارهای علمی دست نکشیده اند. وقتی وارد اتاقشان شدم دیدم که کلی کتاب و جزوه دور خود جمع کرده و مشغول مطالعه و نوشتن هستند. آنطور که می گفتند در حال انجام یک کار تالیف و دو مورد هم کار ترجمه هستند. آقای دکتر قرچانلو از دانشگاه تهران باز نشست شده اند و دیگر در دانشگاه تدریس ندارند ولی از این وضعیت راضی نیستند، چنانکه از صحبت هایشان متوجه شدم تدریس در کلاس را بر هر کاری دیگری ترجیح می دهند. نزدیک یک ساعت در منزل ایشان بودم، استاد حسابی مرا شرمنده کردند با آن وضعشان از من پذیرایی کردند و یک جلد هم کتاب تاریخ میافارقین( دیاربکر) تالیف احمدبن یوسف ابن ازرق را که آقای دکتر خودشان آنرا ترجمه کرده اند و در سال ۱۳۸۷ توسط سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی به چاپ رسیده است به من اهدا کردند، من هنگام بازگشت به قزوین در مسیر راه بخش عمده ی کتاب را مطالعه نمودم.

 در مورد مقاله ی سرجهان که کار تحقیق و نوشتن آن را شروع کرده ام با استاد مشورت نمودم، ایشان نیز، هم تشویقم کردند و هم راهنماییم نمودند. در مورد نام وبلاگم نیز، آقای دکتر قرچانلو سرجهان را مناسبتر از سرچاهان دانستند؛ بنابراین برای احترام به نظر استاد وبلاگم را به سرجهان تغییر نام می دهم.

درود بر او!

از راست به چپ: آقای دکتر نصیریان، من و آقای دکتر قرچانلو (خرداد ۱۳۸۳)

 

 آقای دکتر قرچانلو (آذر ۱۳۸۹)

در محضر اساتید1

پریروز یعنی سه شنبه مورخه۱۹/۵/۸۹ در جلسه مصاحبه علمی مقطع دکتری رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی شرکت کردم جلسه مصاحبه در دانشکده علوم انسانی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد برگزار گردید. اساتید مصاحبه کننده عبارت بودند از...

ادامه نوشته

خرداد خاطره ای فراموش نشدنی

خرداد یکی از ماه های پر حوادث تاریخ انقلاب اسلامی به شمار می رود که وقایع تلخ و شیرین زیادی در آن روی داده است. من در سال ۱۳۸۴ به همین مناسبت سرمقاله ای با عنوان «خرداد خاطره ای فراموش نشدنی» نوشتم و در نشریه آستانه به چاپ رسانیدم. با توجه به اینکه روزهای آخر خرداد با درگذشت دکتر علی شریعتی و دکتر مصطفی چمران مصادف است اکنون بخش پایانی آن مقاله را در اینجا قرار می دهم:

 ... خرداد در سال ۵۶ شاهد درگذشت مردی از «کویر» بود، مردی که سالها از «درد گفت» و با «درد زیست». در بیست و نهمین روز این ماه دکتر علی شریعتی در گذشت و در کنار «زینب بزرگ» آرمید تا شاید خرداد آن «طفلک گستاخ و بازیگوش» باشد و نوای آن «سوتک» از یاد رفته را به گوش «خفتگان خفته» باز رساند؛

اما مصطفی چمران، او که « از دنیای دون می گریخت و از اختلافات، دروغ، تهمت، تظاهر به دینداری، فریب مردم، اسلام و امام را وسیله اغراض شخصی قرار دادن، جهل، تعصب و تکفیر» خسته شده بود در سی و یکم خرداد از دهلاویه پر کشید و به سوی معشوق به پرواز در آمد تا بدین ترتیب آخرین روز از خرداد تداعی گر زندگانی همراه با «اشک و آهن» این شهید عزیز باشد 

عاقبت طلاق

 

عکس فوق مربوط به سنگ قبری در صحن امامزاده یحیای شهرستان ورامین است که من آن را در سال1381 در دوره کارشناسی ارشد که به اتفاق همکلاسیها و آقای دکتر خضری استاد درس تاریخ هنر و معماری اسلامی جهت بازدید از آثار تاریخی به آنجا رفته بودیم گرفته ام. بر روی این سنگ قبرچنین نوشته شده است :« آرامگاه مرحوم  مشهدی حیدر کنگر لو فرزند شیر محمد وفات 1310 در تاریخ 1308 همسر خود را طلاق داده لعنت بر کسیکه وکیل وصیع میشود(عمل نمیکند) »

با آنکه این نوشته تا حدودی نا مفهوم به نظر می رسد و خالی ازغلط املایی هم نیست ولی با کمی تامل در آن می توان به اختلافاتی که در زندگی خصوصی یک خانواده وجود داشته است پی برد. البته  احتمال به دست آوردن اطلاعات بیشتر راجع به نوشته این سنگ قبر از قدیمی های محل نیز وجود دارد.

 

در خیبر را که کی شکست؟

«شوخی در محافل جدی» عنوان کتابی است شامل 580 شوخی، لطیفه و طنز مختلف سیاسی، اجتماعی و ادبی از دوره پهلوی  که شادروان دکتر نصراله شیفته در مدت نیم قرن دوران روزنامه نگاری آنها را گردآوری کرده است. این کتاب برای بار اول در سال 1333 به چاپ رسید ولی به دلایل مختلف تمامی لطایف در آن چاپ آورده نشد. چاپ بعدی کتاب به اهتمام عبدالرفیع حقیقت با اضافاتی در سال 1380 توسط انتشارات کومش انجام گرفته است. نویسنده کتاب خواسته است تا به خواننده بگوید: همه مذاکرات، بحثها و گفتگوها در مجالس رسمی، جلسات هیئت وزیران و کنفرانس ها و محافل سیاسی ، علمی و ادبی کاملا جدی نیستند چرا که بعضا در لابلای این بحث ها و مذاکرات جهت انبساط خاطر حاضرین از لطیفه، شعر، و ضرب المثل طنزگونه استفاده می شود همچنین گاهی اوقات افرادی که در محدودیت و زیر فشار قرار می گیرند خود را به ساده لوحی زده و با رفتاری خنده آور و ادای سخنان مضحک خود را از خطرات احتمالی نجات می دهند.

مجموعه مطالبی که در این کتاب با عنوان شوخی، لطیفه و طنز گردآوری شده است در بسیاری موارد اطلاعات خوبی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیمه اول سده اخیر به دست می دهد. آنچه در ذیل می آید نمونه ای از مطالب کتاب « شوخی در محافل جدی» است که در صفحه 11 آن آمده است.

«یک نفر بازرس از طرف وزارت فرهنگ مأمور شد که به نواحی خوزستان برود و از وضع تحصیل دانش آموزان گزارش تهیه کند. وقتی رفت خرمشهر سر کلاس پنجم ابتدایی از شاگردی پرسید در خیبر را کی شکست؟ شاگرد خودش را باخت رنگش سفید شد دستهایش را بهم مالید و گفت خدا شاهد است من خبر ندارم! آقای بازرس عصبانی شد رو به معلم کرد و گفت: این چه وضعی است من می پرسم در خیبر را کی شکسته ببینید این شاگرد چه جواب می دهد آقای معلم بدون معطلی به بازرس گفت او حق دارد پسر رئیس گمرک است تاکنون چنین کاری از او سر نزده،... بازرس از کلاس خارج شد رفت اطاق مدیر و گفت آقای مدیر از شاگردی پرسیدم در خیبر را کی شکسته، اظهار بی اطلاعی کرد وقتی به آموزگارش می گویم او هم معتقد است که در خیبر را رئیس گمرک نشکسته است این چه وضع تدریس و تحصیل است. مدیر نگاهی به بازرس کرده و گفت بنده معذرت می خواهم در مورد این تحقیق می کنم و پولش را به نفع دولت از شاگردی که آن را شکسته می گیرم. آقای بازرس دیگر صحبتی نکرد و به تهران آمد گزارش مفصلی برای وزیر فرهنگ نوشت و مخصوصا در آن متذکر شد که وقتی از شاگردی سؤال کردم در خیبر را کی شکسته شاگرد، آموزگار و مدیر هر سه اظهار بی اطلاعی می کردند. گزارش به وزیر فرهنگ که رسید زیر گزارش نوشت حسابداری از بودجه ماه آینده فرهنگ خوزستان بهای درب مورد نظر را کسر نمایند.»

زمستان سرچاهان(سروجهان)

قبلا در پستی که درباره سرچاهان نوشته بودم عکسی را در آنجا قرار دادم که مربوط می شد به طبیعت زیبای سروجهان در فصل بهار، این هم عکسی از چهره ی زمستانی سروجهان، البته عکس در ۲۷ آذر ماه یعنی ۳ روز مانده به آغاز زمستان  گرفته شده است .

جاحظ، دانشمندی که جانش را در راه کتاب گذاشت!

وقتی شرح حال دانشمندان دوره اسلامی را مطالعه می کنیم می بینیم اغلب این دانشمندان به کتاب و کتابخانه علاقه وافری داشته اند، برخی از آنها به جمع آوری کتب و تأسیس کتابخانه همت می گماشتند.

ادامه نوشته

سفرنامه مشهد مقدس

چند روزپیش به بهانه شرکت در همایش سالانه مسئولان کانون های قرآن وعترت دانشگاه آزاد اسلامی فرصتی فراهم گشت تا سفری دو روزه به مشهد مقدس داشته باشم. قرار بود همایش هشتم و نهم مهر ماه برگزارگردد بنابرین من باید هفتم مهر از قزوین حرکت می کردم، قبلش هر چی پی گیری کردم بلیط قطار گیر نیاوردم تا اینکه تصمیم گرفتم به ایستگاه راه آهن تهران بروم شاید بتوانم بلیط کنسلی پیدا کنم...

ادامه نوشته

به بمناسبت هفته دفاع مقدس

درپستی که قبلا درباره سرچاهان نوشته بودم  اشاره کردم که سرچاهان نام تاریخی ...

ادامه نوشته

ایران مهد ظهور پیامبران

یکی از سؤالاتی که رایج است و بعضی از دانشجویان نیز در کلاس از من می پرسند این است که چرا همه پیامبران در عربستان ظهور کرده اند و درسرزمینهای دیگر مثل ایران پیامبری مبعوث نشده است؟

قبل از پاسخگوئی به سؤال لازم می دانم در مقدمه چند نکته را متذکر شوم:

ادامه نوشته

مواظب کفشهایتان باشید!!!

چند روز قبل، از آقای جلال کوهستانی دوست خوبم در دوه دانشجویی دردانشگاه فردوسی مشهد پیامکی را دریافت کردم با این مضمون:

ادامه نوشته

درباره سرچاهان

سرچاهان، سرجاهان و سرجهان همه نام های تاریخی زادگاه من یعنی سروجهان امروزی می باشند.

ادامه نوشته