جلسه دفاعیه

دانشگاه آزاد اسلامی علوم و تحقیقات تهران- 94/11/28
از راست: خانم ها دکتر خان احمدی، دکتر ذیلابی، دکتر مخبر دزفولی و آقایان دکتر فرهمند، من، حضرت استاد عالم زاده، دکتر پنجه، دکتر رودگر.
دانشگاه آزاد اسلامی علوم و تحقیقات تهران- 94/11/28
از راست: خانم ها دکتر خان احمدی، دکتر ذیلابی، دکتر مخبر دزفولی و آقایان دکتر فرهمند، من، حضرت استاد عالم زاده، دکتر پنجه، دکتر رودگر.
مطلبی را که در این پست می آید، مدتها پیش نوشته بودم که به دلیل مشکلات پیش آمده در سرور بلاگفا امکان بارگذاری نبود.
اخیرا خانواده تاریخ یکی از بزرگان خود را از دست داد و آن فقدان دکتر صادق آئینه وند بود. دربارۀ جایگاه علمی و ویژگی های اخلاقی مرحوم استاد آئینه وند در مجامع علمی، سایت ها و مطبوعات سخن ها رفت و قلم ها زده شد؛ رسانه ملی نیز ویژه برنامه ای را در این خصوص تدارک دید؛ این برنامه با عنوان «مردی از دیار صداقت» در 24 اردیبهشت ماه از شبکه 4 سیما پخش شد.
در این برنامه از دو استاد تاریخ اسلام دعوت شده بود؛ دکتر محسن الویری از دانشگاه باقرالعلوم و دکتر فاطمه جان احمدی از دانشگاه الزهرا مهمان این برنامه بودند. هر دو حق مطلب را آن چنان که شایسته مرحوم آئینه وند بود، خوب ادا کردند و دربارۀ خصوصیات علمی و اخلاقی ایشان صحبت کردند. البته سخنان خانم جان احمدی تا حدودی با احساس آمیخته بود. ایشان با اشاره به عمر 63 ساله دکتر آئینه وند و مقایسۀ آن با عمر حضرت رسول (ص) گفت: استاد آئینه وند دو برابر عمرشان کار کرد و پله ها را دوتایی طی نمود. خانم جان احمدی در پایان از دکتر آینه وند با عنوان پدر رشتۀ تاریخ اسلام یاد کرد. دکتر الویری نیز در گذشت استاد آئینه وند را برای خانواده تاریخ ضایعه دانست و با تبیین مقام علمی و خدمات استاد، پرهیز از شتابزدگی و شعارزدگی را از ویژگی های بارز ایشان دانست.
صحبت های دکتر الویری در این برنامه یک نکته قابل توجه و البته قابل تأمل داشت و آن پیشنهاد راه اندازی شبکه تاریخ به صدا و سیما بود تا از این طریق بتوان اهمیت تاریخ را برای مخاظبان تبیین کرد.
راه اندازی شبکه تاریخ که دکتر الویری پیشنهاد آن را دارند، بسیار به جا است، اما باید در آن تأمل کرد؛ زیرا اگر بنا باشد با راه اندازی شبکه تاریخ برنامه های آن به غیر اهل تاریخ، یعنی پزشکان، خطیبان، مداحان، فقیهان و ... سپرده شود بهتر که چنین شبکه ای راه نیافتد. واقع امر این است که صدا و سیما برنامه های زیادی را به تاریخ اختصاص داده و می دهد، اما باید دید در این برنامه ها، اهالی تاریخ کجای کارند و از نظرات متخصصان و کارشناسان تاریخ چه مقدار استفاده می شود، برای مثال از همین استاد آئینه وند با آن همه علم و فضل - که در اوایل انقلاب سابقه نویسندگی متون رادیو و تلویزیون را نیز داشته - چقدر در صدا و سیما استفاده شد؟ و یا از دیگر استادان برجسته تاریخ، چندبار در این برنامه ها دعوت شده است؟ و ...؛ بنابراین اگر بنا است اهمیت تاریخ و فواید آن به جامعه شناسانده شود به نظر می رسد سپردن برنامه های تاریخی (هرچند اندک هم باشد) به اهل آن، یعنی خانواده تاریخ مهم و ضروری است و نسبت به راه اندازی شبکه تاریخ اولی است.
«هیچ کس ندیده ام که امروز چیزی بنویسد و روز بعد نگوید اگر این تغییر صورت می گرفت نیکوتر بود و اگر آن موضوع اضافه می شد خوشتر می نمود و اگر این مطلب جلوتر قرار می گرفت خوبتر می شد و چنانچه این موضوع کنار نهاده می شد زیباتر بود. این از بزرگترین عبرتهاست و دلیلی است بر غلبه نقص بر همه بشر.»
(عماد کاتب اصفهانی)
در دوره دبیرستان دبیری داشتم به نام آقای صفدری که ادبیات فارسی، آیین نگارش و ... تدریس می کرد. آقای صفدری برای درس انشاء روش خیلی خوبی داشت، ایشان از دانش آموزان می خواستند تا انشاء خود را سرکلاس بنویسند و با توجه به موضوع انشاء از خودشان یک جمله ی ادبی و یا شعری نیز بسازند، خود آقای صفدری هم می نشست و در مورد همان موضوع شعری می سرود. روش آقای صفدری چندین مزیت داشت:
1- از اینکه دانش آموز به فرد دیگری بسپارد تا برایش انشاء بنویسد و یا از جای دیگری کپی برداری کند ممانعت می شد؛
2- هرچند همه دانش آموزان قریحه ادبی و طبع شعری نداشتند و هنوز آرایه های ادبی را نیاموخته بودند؛ اما این روش باعث می شد تا هر کس از خود ابتکار و خلاقیت نشان بدهد.
3- اینکه آقای صفدری خودش هم شعر می گفت، باعث تشویق بچه ها و رغبت بیشتر آنان می شد.
در سال دوم متوسطه یک بار آقای صفدری از ما خواستد تا درباره قلم انشاء بنویسیم و طبق معمول در وصف قلم شعری نیز بسازیم. پس از آنکه انشاءمان را نوشتیم چند نفر از بچه ها انشاء خود را خواندند سپس آقای صفدری سروده خود را که مقتبس از نسیم شمال بود، برای ما خواند. اکنون تنها بیت اول آن شعر را به یاد دارم:
قُلقُلی انداختی در شهر خوبان ای قلم خوش حکایت داری اندر وصف خوبان ای قلم
آن روز قریحه شعری من نیز این چنین گل کرد:
گرچه دشمن را سلاح آمد تفنگ لیک ما را است قلم در میدان جنگ
از راست به چپ: حقیر- آقای مقدم دبیر عربی-آقای صفدری- آقای محبی - آقای جعفری مدیر دبیرستان (خرداد ماه ۱۳۷۶ دبیرستان بعثت)
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَفْتَقِرَ فی غِنَاکَ، أَوْ أَضِلَّ فی هُدَاکَ، أَوْ أُضَامَ فِی سُلْطَانِکَ، أَوْ أُضْطَهَدَ وَ الاَْمْرُ لَکَ.
خداوندا! به تو پناه مى برم با آنکه در سایه بى نیازى تو هستم، فقیر شوم و با آنکه در پرتو هدایت تو قرار گرفته ام گمراه گردم یا در پناه حکومت تو بر من ستم شود یا با آنکه همه چیز در دست توست مغلوب و مقهور گردم. (نهج البلاغه، خطبه215)
در ماه های اخیر به دلیل گرفتاری هایی که داشتم کمتر موفق به نوشتن شده ام، اما از اینکه پست های اخیر را به اساتیدم اختصاص داده ام، خوشحالم. اکنون نیز این پست را به بهانه دیدار با آقای دکتر قرچانلو، یکی دیگر از اساتیدم، با عنوان در محضر اساتید 3 می نویسم. هر چند آنطور که شایسته اساتید است من نمی توانم حق مطلب را ادا کنم، که زبان قاصر من وصف گل کجا داند؛ امّا مقصود این است تا به پاس قدر دانی از زحمات اساتیدم مراتب حق شناسی خود را به آنها تقدیم دارم.
شاید کمتر کسی پیدا شود که با موضوعات جغرافیای تاریخی اسلام سر رشته داشته باشد، اما نام دکتر قرچانلو برایش شناخته نباشد؛ زیرا در این زمینه آقای دکتر قرچانلو بیش از همگان کار کرده است و آثار تالیف و ترجمه زیادی از خود به جای گذاشته است. من برای نخستین بار در دوره کارشناسی با نام دکتر قرچانلو آشنا شدم و به فراخور تحقیقاتی که داشتم به برخی از آثار ایشان مراجعه می کردم. زمانیکه می خواستم برای دوره فوق لیسانس در دانشگاه آزاد ثبت نام کنم مردد بودم، اما وقتی متوجه شدم آقای دکتر قرچانلو و آقای دکتر خضری در دانشگاه آزاد تدریس می کنند مصمم به ادامه تحصیل در دانشگاه آزاد شدم. خوشبختانه بیشتر واحدهایم را با این دو بزگوار گذراندم. در ترم آخر که درس تاریخ اسلام 4 را با آقای دکتر قرچانلو برداشته بودم، ایشان به سبب بیماری دیابت در بیمارستان بستری شدند بعد از ترخیص از بیمارستان دیگر نتوانستند به دانشگاه بیایند لذا کلاسهای درس را در منزلشان تشکیل دادند و دو ماه آخر ترم را در منزل استاد پای درسشان نشستیم.
وقتی می خواستم موضوع پایان نامه ام را انتخاب کنم، چون در نظر داشتم روی منابع عربی بیشتر کار کنم با آقای دکتر قرچانلو مشورت کردم، استاد نیز «اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مغرب در دوره بنی مرین» را پیشنهاد کردند؛ بنابراین همین موضوع را با راهنمایی خود استاد انتحاب کردم. یکی از مشکلات اساسی که داشتم عدم دسترسی به منابع بود، امّا آقای استاد لطف نمودند و چندین منبع مهمّ در مورد بنی مرین را که در کتابخانه های دیگر پیدا نکرده بودم از کتابخانه شخصی خود در اختیارم گذاشتند و من از آنها استفاده کردم. من برای راهنمایی گرفتن همواره به منزل ایشان می رفتم، استاد با حوصله سوالاتم را پاسخ می دادند و راهنماییم می نمودند، گاهی هم بحث را به موضوعات غیر درسی می کشانیدیم. با توجه به ذوق هنری که استاد دارند گاهی هم برایم سه تار می نواختند و من از هنر استاد نیز بهره می بردم. خلاصه در خردادماه 1383 که من پایان نامه ام را دفاع کردم از آن به بعد توفیق دیدار با استاد را پیدا نکردم. ولی ارتباط خودم را با استاد به صورت تلفنی حفظ کردم.
آبان ماه امسال با خبر شدم، آقای دکتر قرچانلو مجددا برای عمل جراحی در بیمارستان بستری شده اند. بعد از ترخیص از بیمارستان تلفنی جویای احوال استاد شدم که خدا را شکر حالشان خوب شده بود. تا اینکه ۳ هفته پیش برای انجام کاری گذرم به تهران افتاد، فرصت را مغتنم دانستم تا به استاد سری بزنم. شب قبلش تلفنی اطلاع دادم، حدود ساعت 11 بود که به منزل ایشان رسیدم، استاد در منزل تنها بودند و خودشان در را به رویم گشودند. آقای دکتر قرچانلو نسبت به 6 سال قبل که برای آخرین بار ایشان را دیده بودم خیلی افتاده اند ولی با این وجود از کارهای علمی دست نکشیده اند. وقتی وارد اتاقشان شدم دیدم که کلی کتاب و جزوه دور خود جمع کرده و مشغول مطالعه و نوشتن هستند. آنطور که می گفتند در حال انجام یک کار تالیف و دو مورد هم کار ترجمه هستند. آقای دکتر قرچانلو از دانشگاه تهران باز نشست شده اند و دیگر در دانشگاه تدریس ندارند ولی از این وضعیت راضی نیستند، چنانکه از صحبت هایشان متوجه شدم تدریس در کلاس را بر هر کاری دیگری ترجیح می دهند. نزدیک یک ساعت در منزل ایشان بودم، استاد حسابی مرا شرمنده کردند با آن وضعشان از من پذیرایی کردند و یک جلد هم کتاب تاریخ میافارقین( دیاربکر) تالیف احمدبن یوسف ابن ازرق را که آقای دکتر خودشان آنرا ترجمه کرده اند و در سال ۱۳۸۷ توسط سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی به چاپ رسیده است به من اهدا کردند، من هنگام بازگشت به قزوین در مسیر راه بخش عمده ی کتاب را مطالعه نمودم.
در مورد مقاله ی سرجهان که کار تحقیق و نوشتن آن را شروع کرده ام با استاد مشورت نمودم، ایشان نیز، هم تشویقم کردند و هم راهنماییم نمودند. در مورد نام وبلاگم نیز، آقای دکتر قرچانلو سرجهان را مناسبتر از سرچاهان دانستند؛ بنابراین برای احترام به نظر استاد وبلاگم را به سرجهان تغییر نام می دهم.
درود بر او!
از راست به چپ: آقای دکتر نصیریان، من و آقای دکتر قرچانلو (خرداد ۱۳۸۳)
آقای دکتر قرچانلو (آذر ۱۳۸۹)
از زمانی که پست قبلی را نوشته ام سه ماهی می گذرد؛ در این مدت چندین بار خواستم مطلب جدیدی بنویسم ولی موفق نشدم. همان طورکه استادم آقای دکتر قنوات در ماهروز نوشته بودند: قلمم شکسته بود و نطقم خشکیده بود. آقای دکتر قنوات در پست شهرآشوبی از برخی وبلاگ نویسان، از جمله از من، انتقاد کرده بودند که چرا به روز نیستند و مرتب نمی نویسند...
پریروز یعنی سه شنبه مورخه۱۹/۵/۸۹ در جلسه مصاحبه علمی مقطع دکتری رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی شرکت کردم جلسه مصاحبه در دانشکده علوم انسانی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد برگزار گردید. اساتید مصاحبه کننده عبارت بودند از...
خرداد یکی از ماه های پر حوادث تاریخ انقلاب اسلامی به شمار می رود که وقایع تلخ و شیرین زیادی در آن روی داده است. من در سال ۱۳۸۴ به همین مناسبت سرمقاله ای با عنوان «خرداد خاطره ای فراموش نشدنی» نوشتم و در نشریه آستانه به چاپ رسانیدم. با توجه به اینکه روزهای آخر خرداد با درگذشت دکتر علی شریعتی و دکتر مصطفی چمران مصادف است اکنون بخش پایانی آن مقاله را در اینجا قرار می دهم:
... خرداد در سال ۵۶ شاهد درگذشت مردی از «کویر» بود، مردی که سالها از «درد گفت» و با «درد زیست». در بیست و نهمین روز این ماه دکتر علی شریعتی در گذشت و در کنار «زینب بزرگ» آرمید تا شاید خرداد آن «طفلک گستاخ و بازیگوش» باشد و نوای آن «سوتک» از یاد رفته را به گوش «خفتگان خفته» باز رساند؛
اما مصطفی چمران، او که « از دنیای دون می گریخت و از اختلافات، دروغ، تهمت، تظاهر به دینداری، فریب مردم، اسلام و امام را وسیله اغراض شخصی قرار دادن، جهل، تعصب و تکفیر» خسته شده بود در سی و یکم خرداد از دهلاویه پر کشید و به سوی معشوق به پرواز در آمد تا بدین ترتیب آخرین روز از خرداد تداعی گر زندگانی همراه با «اشک و آهن» این شهید عزیز باشد
بایدی ملک سکندر، چون وی از حسن سیر دشمنان را دوست گردان، دوستان را دوستر
(جامی، بهارستان)
انسان مجموعه ای از آنچه دارد نیست ، بلکه مجموعه ای ست از آنچه هنوز ندارد و می تواند داشته باشد! "ژان پل سارتر"
در این پست می خواهم از یک معلم متعهد و هنرمند یاد کنم؛ مرحوم کریم معینی معلم ادبیات فارسی و هنر، کسیکه من از اول راهنمائی تا چهارم متوسطه در کلاسهای درسش نشستم و علاوه برکلاس درس، در دوره طرح کاد نیز جوشکاری را از ایشان آموختم، درکلاسهای فوق برنامه خوشنویسی ایشان هم زیاد شرکت می کردم هر چند هیچ وقت خطم خوب نشد. هفت سال حضور در کلاسهای ایشان برای من مایه خوشبختی است هر چند آقای معینی متأسفانه اکنون در بین ما نیست ولی یاد و نامش با ویژگیهای منحصر به فردی که داشت همیشه در خاطرم باقی است.
آقای معینی علاوه بر شغل معلمی هنرمند هم بود و به هنر خطاطی و نقاشی می پرداخت، ایشان به ظواهر اسلامی چندان توجهی نمی کرد و همیشه شیک می پوشید به همین دلیل از سوی برخی از همکارانش مورد انتقاد بود ولی طبع شوخ و لطیف و بیان طنز آمیز ایشان باعث شده بود تا همه همکارانش و شاگردانش علاقه خاصی به ایشان داشته باشند و همیشه کلاس درسشان از نشاط و پویایی ویژه ای برخوردار باشد. آقای معینی برخلاف ظاهر، انسانی بسیار متعهد بود ، با آنکه جانباز شیمیایی بود اما کمتر کسی از این موضوع خبر داشت، از مردان بی ادعایی بود که به قول خودش؛ (در هنگامه امتحان، آنگاه که مدعیان در سوراخ موش می خزند) در عرصه حاضر می شد. موضوع جبهه رفتن خود را پنهان نگه می داشت، شش- هفت سالی که من شاگرد ایشان بودم در خصوص جبهه و جنگ از ایشان چیزی نشنیدم تا اینکه در سال چهارم متوسطه یعنی آخرین سالی که من با ایشان درس داشتم، تنها زمانیکه استخوان و پلاک دوتا ازهم سنگرانش را آوردند از جبهه سخن گفت و ماجرای شهادت هم رزمانش و جانبازی خودش را تعریف کرد.
بعد از آنکه من دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه شدم ایشان را ندیدم، تا اینکه دو سال بعد از آن شنیدم آقای معینی به همراه خانواده اش بر اثر سانحه رانندگی به دیار باقی شتافته اند. یاد و نامش گرامی باد!
دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد( از راست نفر دوم آقای دکتر همتی و نفر سوم آقای دکتر قنوات)
آبانماه سال گذشته در دیدار کوتاهی که با استادان ودوستان دوره لیسانسم در دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی داشتم عکس فوق رابه پیشنهاد آقای دکتر قنوات گرفتیم، بنا شد که من آن را روی وبلاگم بگذارم ولی آن روزها فرصت مهیا نگشت البته کمی هم تعلل کردم، تا اینکه امروز تصمیم گرفتم به مناسبت روز معلم این کار را انجام دهم، شاید ابراز ارادتی باشد به دوتا از استادان خوبم ( آقای دکتر همتی و آقای دکتر قنوات ).
روز معلم را به همه معلمان و استادان تمامی دوران تحصیلاتم تبریک می گویم.
«الهی، این روزگار طوفانیتر از طوفان نوح است و قرآن کشتی نجات. خوشا به حال اصحاب السفینه!» (حسن زاده آملی)
درپستی که قبلا درباره سرچاهان نوشته بودم اشاره کردم که سرچاهان نام تاریخی ...
قومى كه گشت فاقد اخلاق مردنيست
(ملک الشعرا بهار)
سرچشمه همه فسادها بيكاري است، شيطان براي دست هاي بيكار، كار تهيه مي كند.
«پاسكال»
نگویمت که همه ساله می پرستی کن
سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش
اخلاص دراندیشه و گفتار و عمل، عامل لایروبی چشمه سارهای درونی است.
(علامه محمد تقی جعفری)
عیسی(ع) را گفتند: تو را ادب که آموخت؟ گفت: هیچ کس، هرچه را از دیگران مرا زشت آمد از آن حذر کردم. ( غزالی، کیمیای سعادت، ج2،ص20)