موهبت های دولت احمدی نژاد!

  حدود دو سال است که در رسانه های جمعی از آقای احمدی نژاد به گستردگی انتقاد می شود. این روزها نیز به دلیل داغ بودن بحث انتخابات ریاست جمهوری، انتقاد از دولت ایشان، خصوصا از سوی نامزدهای ریاست جمهوری بیشتر شده است تا جایی که نامزدها به جای رقابت با یکدیگر، تقریبا همگی یکدل و یک صدا در تبلیغات خود دولت احمدی نژاد را نشانه رفته اند. به نظر من این همه هجمة انتقادی بیانصافی است و به نوعی نادیده گرفتن نقش سازنده دولت آقای احمدی نژاد است!
همه می دانیم که سیاست های دولت احمدی نژاد باعث بروز مشکلات جدی، خصوصا در زمینه اقتصادی شده است، اما در مقابل، آقای احمدی نژاد در عرصه سیاسی - اجتماعی، ساختار شکنی هایی داشته که منجر به تحولاتی در سنت سیاسی کشور شده است؛ تحولاتی که باید آنها را از موهبت های دولت آقای احمدی نژاد به شمار آورد!  
 اکنون به چندین نمونه از این تحولات اشاره می شود:
1-در سنت سیاسی کشور ما تا یکی دو سال قبل، تقریبا انتقاد از شخص رئیس جمهور امکان نداشت، اما سیاست های آقای احمدی نژاد این تابو را شکست. به نظر می رسد بعد از این کسی که بخواهد بر کرسی قوه اجرایی کشور بنشیند از تیررس انتقاد های تند و تیز در امان نخواهد بود.
2- همواره از طرف دشمنان و در رأس آنان امریکا بر کشور ما فشار هایی تحمیل شده که باعث بروز مشکلاتی در داخل کشور شده است؛ متاسفانه این امر تا کنون باعث شده بود تا تمامی مشکلات ناشی از بی تدبیریها و سوء مدیریت های مسئولین به پای حساب فشارها و تحریم های خارجی نوشته شود، اما اکنون، شرایط به وجود آمده در پی سیاست های اقتصادی دولت احمدی نژاد، تقریبا همه را بر آن واداشته تا اذعان کنند که بسیاری از مشکلات ربطی به تحریم های خارجی ندارد؛ بنابراین می توان انتظار این پدیده میمون را داشت که از این پس مسئولان به جای آنکه در پی راه گریز و فرافکنی باشند به فکر راه چاره و پاسخگوئی بیافتند.
3- چندی پیش یکی از همکارانم می گفت: یکی از دانشجویان از او پرسیده که به چه کسی رأی بدهیم؟ آقای احمدی نژاد که از رهبری و مراجع تقلید گرفته تا سپاه و ائمه جمعه و ... از او حمایت می کردند، این چنین از آب در آمد؛ حال به چه کسی اعتماد کنیم؟
همان طور که می دانیم و از سوال این دانشجو نیز برمی آید معمولا عموم مردم با اعتماد بر برخی از افراد یا جناح ها و گروههای سیاسی و مذهبی نامزد خود را انتخاب می کردند. امّا شکاف بین آقای احمدی نژاد و حامیانش و همچنین سئوالات ایجاد شده در ذهن مردم، ظاهرا آنها را به این فکر واداشته که دیگر در انتخابات – که علی الظاهر جزو فروع دین نیست - تقلید نکنند و خیلی تحت تاثیر تبلیغات و حمایت های این و آن قرار نگیرند، بلکه  -آنچنانکه امید می رود - بعد از این با بینش باز سیاسی و استقلال فکری نامزد خود را انتخاب خواهند کرد.

صدرالمتألّهین و مسئله تقلید

یکم خرداد، در تقویم با عنوان روز بزرگداشت حکیم ملا صدرای شیرازی نامگذاری شده است، به همین مناسبت تصمیم گرفتم این پست را بنویسم.

محمد بن ابراهیم، معروف به ملا صدرا و صدرالمتألهین (979-1050هـ)، فیلسوف معروف عصر صفوی است که با تلفیق تفکر هزار ساله تمدن اسلامی و جمع بین چهار جریان فکری(عرفان، کلام، حکمت و فلسفه) توانست یک نظام فلسفی مستقلی را با عنوان «حکمت متعالیه» به وجود آورد. آنچه که ملاصدرا را از دیگران متمایز می کند، علاوه بر روش فلسفی او (حکمت متعالیه)، جنبه های گوناگون شخصیتی و اندیشه های خاص او است.

یکی از ویژگیهای برجسته ملاصدرا، این است که درآثار خود از منابع مختلف استفاده کرده است. ملا صدرا با آنکه شیعی امامی بود ولی بدون این که تعصبی داشته باشد آثار فلسفی، فقهی، تفسیری، کلامی و حدیثی دیگر مذاهب را بررسی و مطالعه کرده است؛ به طوری که در مطاوی آثار او، مطالبی از آثار علمای سایر مذاهب دیده می شود و چنان که دکتر سید حسین نصر بیان داشته است: ملاصدرا از کلام معتزله، اسماعیلیه و خصوصا اشاعره آگاه بوده و از اندیشه های غزالی تأثیر پذیرفته است، در تفسیر از ابن عباس روایت کرده است، در فلسفه علاوه بر مطالعه آثار اسلامی، از فلسفه یونان از پیش سقراطیان گرفته تا رواقیِون آشنا بوده و در تفسیر و عرفان از ابن عربی تأثیر زیادی گرفته است. شاید همین جامع نگری در فراگیری دانش است که از او حکیمی جامع الاطراف و بی مثال ساخته است که به تعبیر پرفسور هانري كُربن: اگر بتوان ياكوب بوهمه و سوئدنبرگ را با هم جمع كرد و بر توماس آكويناس افزود، ملاصدرا خواهد شد.

ملا صدرا وقتی اندیشه های خود را مطرح ساخت، مخالفینش (علمای قشری)، وی را برنتافتند و زبان به طعن و بدگوئی او گشوده و حتّی او را تکفیر کردند. وقتی ملاصدرا دید چنین علمایی (به تعبیر خودش، اراذل و جهّال) بر اریکه قدرت نشسته و دین را به دنیا فروخته و مردم را دنباله رو خود ساخته اند، تقلید کردن را رد کرد. او در کتاب اسفار می گوید:«خداوند از تقلید نهی کرد، مقلدان را نکوهش کرد و آنان را فرمود تا در جرگه اهل اندیشه و معرفت در آیند و ایشان را بیم داد از پیروی پیشینیان و تقلید اسلاف و مشایخ گذشته». وقتی ملاصدرا می بیند برخی از علما واجد شرایط نیستند و شایستگی هدایت مردم را ندارند، مردم را از تقلید کردن منع می کند و یادگیری علومی مانند فقه، تفسیر، حدیث و... را بر همه مسلمانان واجب می شمارد و تنها در صورت عدم امکان یادگیری این علوم، تقلید را می پذیرد، آن هم به شرطی که آگاهانه باشد و واجد بودن مجتهد نیز کاملا آشکار شود.