نوشتن بهتر است یا ننوشتن؟!
چند ماهی است که کمتر مطلب نوشته ام و دیر به دیر وبلاگم را به روز کرده ام، اینکه دلیلیش چیست بماند. اما حقیقت این است که از نوشته هایم چندان راضی نبوده ام و آن چنان چنگی به دلم نزده اند.
در دوره دانشجویی مقطع کارشناسی از یکی از اساتیدمان درباره اینکه چرا ایشان کتاب نمی نویسند سؤال شد، استاد در پاسخ گفتند: اینکه انسان کتب و مقالات پر از اشتباه و اشکال و ایراد بنویسد و منتشر کند، بهتر آن است که ننویسد. من هم چند مدتی به این فکر افتادم از اینکه مطالب ضعیفی بنویسم و روی وبلاگم قرار دهم بهتر است که اصلاً ننویسم، مخصوصا بیم آن را داشتم که برخی از اساتید و احتمالا دکتر عالم زاده مطالبم را بخوانند و از آن ایراد بگیرند. (البته، با شناختی که من از اساتید به ویژه دکتر عالم زاده دارم هدفشان راهنمایی و کمک کردن است نه سر ذوق زدن و نه مانع سر راه شدن. دو سال پیش در مورد مطالب وبلاگم با استاد عالم زاده، صحبت شد، ایشان به من توصیه کردند که بنویسم اما قبل از تثبیت مطالبم چندین بار متن را بررسی کنم تا اشکالاتش را برطرف سازم. توصیه خیرخواهانه دکتر عالم زاده همچنین مطلبی را که استاد قنوات در یکی از پست هایش راجع به ضعف مقالات و پایان نامه های دانشجویی نوشته اند و در آنجا نظر استاد عالم زاده را که این دانشجویان نیاز به تعلیم و راهنمایی دارند را متذکر شده اند. همه اینها، از نیت خیرخواهی و قصد کمک و راهنمایی این استاد عزیز حکایت دارد.)
پس از چند مدتی که در کار نوشتن سست شده بودم اخیرا با خودم فکر کردم که اگر من هم از نوشتن دست بردارم، افراد زیادی هستند که مطالب ضعیف و پر از اشتباه می نویسند و منتشر می کنند. به این نتیجه رسیدم که باید به جای ننوشتن در جهت درست نوشتن تلاش کنم.
چند سالی است که در گروه معارف اسلامی درس 2 واحدی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران برای دانشجویان مقطع کارشناسی در تمامی رشته ها ارائه می گردد و معاونت امور اساتید نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها که بر دروس معارف اسلامی نظارت و اشراف دارد، کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر علی اکبر ولایتی و چند کتاب دیگر را به عنوان منبع برای این درس معرفی کرده است و به دانشگاهها و اساتید هم بخشنامه و تأکید شده است تا از این منابع استفاده کنند. من هم در دانشگاههایی که این درس را تدریس می کنم بر خلاف میل باطنی ام کتاب دکتر ولایتی را به دانشجویان معرفی می کنم. این کتاب هیچ وقت نظر مرا جلب نکرده است چرا که کتاب دارای اشکالاتی است چه از نظر محتوا، چه از نظر نگارش و چه از نظر مطابقت با سرفصل های درس.
سال گذشته دانشگاه آزاد واحد قزوین برای اولین بار می خواست درس تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران را ارائه دهد، در گروه معارف جلسه ای تشکیل گردید تا در خصوص کم و کیف این درس به ویژه راجع به منبع درسی بحث شود. جمعی از همکاران تلخیصی از کتاب دکتر ولایتی را تحت عنوان بازخوانی کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی چاپ کرده بودند و به عنوان منبع به گروه پیشنهاد می کردند. مدیر گروه، اجرای بخشنامه را مدنظر داشتند و به معرفی کتاب دکتر ولایتی تأکید می کردند. من برخی از اشکالات این کتاب را متذکر شدم ولی چون تنها فرد مخالف بودم به نظراتم چندان اهمیتی داده نشد. من در دفاع از نظراتم گفتم: تخصص آقای دکتر ولایتی در این زمینه نیست و اغلب اساتید رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی این کتاب را دارای اشکال می دانند. مدیر گروه در پاسخ گفتند: اساتید در گروههای تخصصی نشسته اند و فقط اشکال تراشی می کنند اگر راست می گویند چرا خودشان کاری نمی کنند. من پاسخ مدیر گروه محترم را که آیا اساتید متخصص رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی کار می کنند و یا کار نمی کنند را در آن جلسه دادم که در اینجا دوباره آن را تکرار نمی کنم. اما مطلبی را که مدیر گروه مطرح کردند، مرا به یاد سخن مرحوم دکتر شریعتی انداخت که، یا قوی باش و یا بپذیر.
راستش من هربار که کتاب دکتر ولایتی را مطالعه کرده ام نتوانسته ام آن را به عنوان یک کتاب خوب و منبع مناسب بپذیرم، بنابراین تصمیم گرفتم تا خودم دست بکار شوم و جزوه ای را تهیه کنم و در کنار آن در حد بضاعتم بر کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر ولایتی نیز نقد بنویسم. فراغتی که در تابستان جاری برایم حاصل شد کار را شروع کردم و تا کنون در هر دو قسمت، بخشی از کار را پیش برده ام، به منابع متعدد اعم از آثار متقدمین و متأخرین و حتی جزوات درسی اساتید در دانشگاههای مختلف که قابل دسترسی است مراجعه می کنم. در حین کارم به جزوه ای دست یافتم که دو نفر از اساتید به صورت مشترک آن را تهیه کرده اند و در یکی از دانشگاهها در گروه تخصصی تاریخ و تمدن ملل اسلامی به عنوان منبع درس تخصصی به دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد معرفی کرده اند، تمامی مطالب این جزوه چیزی نیست جز کپی بخشی از کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر ولایتی. ابتدا از کار این دو استاد بزرگوار تعجب کردم اما وقتی نیک اندیشیدم، دیدم که نباید به این اساتید خرده گرفت، وقتی دانشگاهی در مقطع کارشناسی ارشد کلاسهای 60 نفره می بندد، نباید از اساتید بیشتر از این انتظار داشت.
بالاخره به قول آقای قرائتی بدجوری قاطی کرده ایم. استادی با مدرک دکترای تخصصی و با چندین سال سابقه تدریس و مطالعه در حالیکه در شرف بازنشستگی است، کتابی نمی نویسد با این استدلال که مبادا مطالبش ایراد و اشکال داشته باشد. از طرف دیگر افرادی در حوزه غیر تخصصی خود وارد می شوند و کتاب و مقاله می نویسند و اساتید گروه تخصصی آثار آنان را منبع قرار می دهند، دانشگاهی کلاس های مقطع کارشناسی ارشد را 60 نفره می بندد و... . حال با این وضعیت، وظیفه چیست؟ آیا نوشتن بهتر است یا ننوشتن؟!