در ماه های اخیر به دلیل گرفتاری هایی که داشتم کمتر موفق به نوشتن شده ام، اما از اینکه پست های اخیر را به اساتیدم اختصاص داده ام، خوشحالم. اکنون نیز این پست را به بهانه دیدار با آقای دکتر قرچانلو، یکی دیگر از اساتیدم، با عنوان در محضر اساتید 3 می نویسم. هر چند آنطور که شایسته اساتید است من نمی توانم حق مطلب را ادا کنم، که زبان قاصر من وصف گل کجا داند؛ امّا مقصود این است تا به پاس قدر دانی از زحمات اساتیدم مراتب حق شناسی خود را به آنها تقدیم دارم.

شاید کمتر کسی پیدا شود که با موضوعات جغرافیای تاریخی اسلام سر رشته داشته باشد، اما نام دکتر قرچانلو  برایش شناخته نباشد؛ زیرا در این زمینه آقای دکتر قرچانلو بیش از همگان کار کرده است و آثار تالیف و ترجمه زیادی از خود به جای گذاشته است. من برای نخستین بار در دوره کارشناسی با نام دکتر قرچانلو آشنا شدم و به فراخور تحقیقاتی که داشتم به برخی از آثار ایشان مراجعه می کردم. زمانیکه می خواستم برای دوره فوق لیسانس در دانشگاه آزاد ثبت نام کنم مردد بودم، اما وقتی متوجه شدم آقای دکتر قرچانلو و آقای دکتر خضری در دانشگاه آزاد تدریس می کنند مصمم به ادامه تحصیل در دانشگاه آزاد شدم. خوشبختانه بیشتر واحدهایم را با این دو بزگوار گذراندم. در ترم آخر که درس تاریخ اسلام 4 را با آقای دکتر قرچانلو برداشته بودم، ایشان به سبب بیماری دیابت در بیمارستان بستری شدند بعد از ترخیص از بیمارستان دیگر نتوانستند به دانشگاه بیایند لذا کلاسهای درس را در منزلشان تشکیل دادند و دو ماه آخر ترم را در منزل استاد پای درسشان نشستیم.

وقتی می خواستم موضوع پایان نامه ام را انتخاب کنم، چون در نظر داشتم روی منابع عربی بیشتر کار کنم با آقای دکتر قرچانلو مشورت کردم، استاد نیز «اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مغرب در دوره بنی مرین» را پیشنهاد کردند؛ بنابراین همین موضوع را با راهنمایی خود استاد انتحاب کردم. یکی از مشکلات اساسی که داشتم عدم دسترسی به منابع بود، امّا آقای استاد لطف نمودند و چندین منبع مهمّ در مورد بنی مرین را که در کتابخانه های دیگر پیدا نکرده بودم از کتابخانه شخصی خود در اختیارم گذاشتند و من از آنها استفاده کردم. من برای راهنمایی گرفتن همواره به منزل ایشان می رفتم، استاد با حوصله سوالاتم را پاسخ می دادند و راهنماییم می نمودند، گاهی هم بحث را به موضوعات غیر درسی می کشانیدیم. با توجه به ذوق هنری که استاد دارند گاهی هم برایم سه تار می نواختند و من از هنر استاد نیز بهره می بردم. خلاصه در خردادماه 1383 که من پایان نامه ام را دفاع کردم از آن به بعد توفیق دیدار با استاد را پیدا نکردم. ولی ارتباط خودم را با استاد به صورت تلفنی حفظ کردم.

 آبان ماه امسال با خبر شدم، آقای دکتر قرچانلو مجددا برای عمل جراحی در بیمارستان  بستری شده اند. بعد از ترخیص از بیمارستان تلفنی جویای احوال استاد شدم که خدا را شکر حالشان خوب شده بود. تا اینکه ۳ هفته پیش برای انجام کاری گذرم به تهران افتاد، فرصت را مغتنم دانستم تا به استاد سری بزنم. شب قبلش تلفنی اطلاع دادم، حدود ساعت 11 بود که به منزل ایشان رسیدم، استاد در منزل تنها بودند و خودشان در را به رویم گشودند. آقای دکتر قرچانلو نسبت به 6 سال قبل که برای آخرین بار ایشان را دیده بودم خیلی افتاده اند ولی با این وجود از کارهای علمی دست نکشیده اند. وقتی وارد اتاقشان شدم دیدم که کلی کتاب و جزوه دور خود جمع کرده و مشغول مطالعه و نوشتن هستند. آنطور که می گفتند در حال انجام یک کار تالیف و دو مورد هم کار ترجمه هستند. آقای دکتر قرچانلو از دانشگاه تهران باز نشست شده اند و دیگر در دانشگاه تدریس ندارند ولی از این وضعیت راضی نیستند، چنانکه از صحبت هایشان متوجه شدم تدریس در کلاس را بر هر کاری دیگری ترجیح می دهند. نزدیک یک ساعت در منزل ایشان بودم، استاد حسابی مرا شرمنده کردند با آن وضعشان از من پذیرایی کردند و یک جلد هم کتاب تاریخ میافارقین( دیاربکر) تالیف احمدبن یوسف ابن ازرق را که آقای دکتر خودشان آنرا ترجمه کرده اند و در سال ۱۳۸۷ توسط سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی به چاپ رسیده است به من اهدا کردند، من هنگام بازگشت به قزوین در مسیر راه بخش عمده ی کتاب را مطالعه نمودم.

 در مورد مقاله ی سرجهان که کار تحقیق و نوشتن آن را شروع کرده ام با استاد مشورت نمودم، ایشان نیز، هم تشویقم کردند و هم راهنماییم نمودند. در مورد نام وبلاگم نیز، آقای دکتر قرچانلو سرجهان را مناسبتر از سرچاهان دانستند؛ بنابراین برای احترام به نظر استاد وبلاگم را به سرجهان تغییر نام می دهم.

درود بر او!

از راست به چپ: آقای دکتر نصیریان، من و آقای دکتر قرچانلو (خرداد ۱۳۸۳)

 

 آقای دکتر قرچانلو (آذر ۱۳۸۹)