تاریخ سرزمین اندلس یا اسپانیای اسلامی، یکی از بخش های پر فراز و نشیب تاریخ اسلام می باشد. مسلمانان در اواخر سده اول هجری وارد اندلس شدند و پس از قریب به ۸۰۰ سال سلطه و حکومت بر آن در نهایت مجبور به ترک آن سرزمین شدند. سال ورود مسلمانان به اندلس را که به فرماندهی طارق بن زیاد یکی از افسران موسی بن نصیر اتفاق افتاد، مورخان سال 92هـ(711م) ذکر کرده اند. ولی در خصوص ماه و روز آن اختلاف است، 5 رجب، ماه رمضان و 21 شوال زمان هایی است که در منابع آمده است.

به مناسبت 21 شوال که در برخی منابع سالروز فتح اندلس توسط مسلمانان ذکر شده است گفتگویی با آقای دکتر سید احمد رضا خضری عضو هئیت علمی دانشگاه تهران و رایزن فرهنگی سابق ایران در اسپانیا صورت گرفته است که متن آن را برخی از روزنامه ها و سایت ها منتشر نموده اند، من هم تصمیم گرفتم متن این گفتگو را در این پست بگذارم. چگونگی ورود مسلمانان به اندلس، علل سقوط مسلمانان در اسپانیا، نقش ایرانیان و شیعیان در فتح آندلس، آثار معماری اسلامی در اسپانیا و وضعیعت امروز مسلمانان به ویژه شیعیان در اسپانیا محورهای گفتگوی استادم آقای دکتر خضری است که در این پست می خوانید:

چگونگی ورود مسلمانان به اندلس و علل سقوط آنها در آن سرزمین نقش ایرانیان و شیعیان در فتح آندلس

ـ مسلمانان یک حکومت و فرمانروایی طولانی مدت حدود 700 ساله را در کشور اسپانیا داشته است، پس چرا وضعیت کنونی اسلام و مسلمانان در آن کشور به‌گونه‌ای است که حتی شمار مسلمانان، شیعیان و وضعیت اسلام در آنجا از کشوری مثل آلمان که هیچ وقت اسلام در قالب فتوح وارد آنجا نشده است، به مراتب پایین‌تر است و یا چرا شمار و وضعیت مسلمانان در این کشور از کشوری مثل انگلستان که هیچ‌وقت مسلمانان در قالب فتوح و لشکرکشی وارد آنجا نشده‌اند و بر آنجا سلطه‌ای هم نداشته‌اند، بسیار پایین‌تر است.

چه اتفاقاتی در اسپانیا به وقوع پیوسته که وضعیت مسلمانان امروزی در حد و اندازه کشورهای درجه سوم اروپا است؟ به این دلیل لازم است که نخست نگاهی به چگونگی ورود مسلمانان به این سرزمین بیندازیم و بعد دوره‌های مختلفی که مسلمانان در آنجا پشت ‌سر گذاشته‌اند را مرور کرده و بعد به علل و عوامل مهمی که باعث اخراج مسلمانان از سرزمین اسپانیا شد، بپردازیم تا بتوانیم وضعیت کنونی مسلمانان این کشور را درک کنیم و پاسخ پرسش مهمی که مطرح شد را بیابیم در پایین شبه جزیره اسپانیا یک تنگه بسیار مشهور و استراتژیک، از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی وجود دارد که در تاریخ از جایگاه مهمی برخوردار بوده است و نام آن «جبل الطارق» است. دلیل نامگذاری این تنگه این است که کوه بلندی در قسمت جنوب این شبه جزیره وجود دارد که به کوه طارق مشهور است؛ بعد از ورود فرمانده مشهور مسلمانان «طارق ابن زیاد» این کوه را به‌نام او نامگذاری کردند و این تنگه نیز به‌نام او«تنگه جبل الطارق» نامگذاری شده است. مسلمانان از سمت منتهی‌الیه شمال‌غرب آفریقا با عبور از این تنگه وارد شبه‌جزیره «ایبری» شدند.

متأسفانه انگیزه‌هایی که مسلمانان را به آندلس کشاند، انگیزه‌های چندان مطلوبی نبود، حتّی از آن نوع انگیزه‌هایی نبود که مسلمانان را به فتح کشور ایران و یا سرزمین‌های شام ‌کشانده بود. متأسفانه شهرت‌طلبی، مقام طلبی، منفعت طلبی، کسب غنیمت و در یک کلام منافع سیاسی و مالی بر انگیزه‌های مسلمان‌ها غلبه کرد. این موارد انگیزه اولیه آنها شد و تنها در لایه‌های پنهانی آن، انگیزه‌هایی از قبیل گسترش اسلام و انجام وظایف دینی وجود داشت.

با مطالعه عمیق و دقیق حوادث تاریخی آن زمان به انگیزه‌های نامطلوب و غیرقابل پذیرش از نظر دین اسلام پی می‌بریم به‌همین دلیل این انگیزه‌ها توانست از همان روز اول بنای یک‌سری از مخالفت‌ها، ناهمگونی‌ها و ناسازگاری‌ها را با مسلمانان پدید آورد. چنانکه ساکنان این شبه‌جزیره نیز از همان ابتدا در برابر مسلمانان عکس‌العمل منفی نشان دادند و از همان روز اول در این فکر بودند که سرزمین خود را از مسلمانان پس بگیرند. مردمانی که در این سرزمین ساکن بودند؛ بعدها با مطالعه اسلام دریافتند که مسلمانانی که به آنجا آمده‌اند، از نوع پیروان و علاقه‌مندان به پیامبر(ص) و یا حضرت علی(ع) نیستند. آنها کسانی نبودند که از منطق، شیوه و سیاست پیامبر(ص) و امام علی(ع) در گسترش اسلام پیروی کنند.این گروه کسانی بودند که از منطق و سیاست «ولید بن عبدالملک اموی» و حجّاج تبعیت می‌کردند و از میراث همان امویانی بودند که امام حسین(ع) را به شهادت رساندند. همان‌هایی که قیام‌های شیعیان را سرکوب کردند، امویانی که با زور، نیرنگ و خدعه حکومت را از چنگ حضرت علی(ع) بیرون کشیدند. این امویان با نیروها‌ و انگیزه‌های نامطلوب خود وارد شبه جزیره «ایبری» شدند.

اگر خطبه «طارق‌بن زیاد» را (نخستین فاتح آندلس) که در برخی از منابع تاریخی ثبت شده بخوانیم، که البته اشخاصی در صحت انتساب این خطبه شک دارند، اما می‌توان گفت که مضمون این سخنان از سوی این شخص نقل شده‌، شاید ادبیات ظاهری آن از سوی «طارق‌بن زیاد» نباشد، زیرا طارق بربری بود و حدود چهار ـ پنج سال بیشتر از مسلمان شدنش، نمی‌گذشت که وارد این شبه‌جزیره شد و آنرا به تصرف خود درآورد.
اگر این خطبه را کامل بخوانیم خواهیم دید که طارق ابن زیاد در آن از انگیزه ها و اهداف الهی یا  دینی و یا برای گسترش دین اسلام و هدایت مردم سخنی به میان نمی‌آورد. بلکه حتّی سخنانی در این خطبه وجود دارد که شرم‌آور است. برای مثال وی گفته است: در این سرزمین، زیبارویان و غنائم فراوانی وجود دارد که خداوند آنها را نصیب ما کرده و ما باید این سرزمین را تصرف کنیم و به چنین نعمت‌هایی دست پیدا کنیم.
مردم آندلس بعد از مدتی متوجه شدند که این مسلمانان اهداف دینی و اسلامی ندارند؛ اگرچه هدفشان در لایه‌های زیرین گسترش دین اسلام است اما در لایه‌های بیرونی به مادیات منحصر می‌شود. بنابراین طبیعی بود که از همان روزهای نخست ساکنان این سرزمین در برابر مسلمانان موضع بگیرند و عکس‌العمل نشان دهند. مردم از همان آغاز اتحادیه بازپس‌گیری اندلس را تشکیل دادند.

در بخش عوامل درونی نیز می‌توان موارد متعددی را نام برد که در سقوط آندلس و بازپس‌گیری آنجا تأثیر داشته‌اند. یکی از مهم‌ترین این عوامل انگیزه‌های فتح بود. زیرا انگیزه‌ها، خالصانه و مبتنی بر مبانی دینی و اسلامی نبود و غنیمت‌جویی و شهرت طلبی بر آنها غلبه داشت. طبیعتاً این اقدام رقابت‌جویانه و مبتنی بر کسب شهرت و منفعت طلبی بود. مسیحیان نیز از این انگیزه‌های ناسازگار که از درون، قدرت مسلمانان را با اختلال روبرو می‌کرد ، با خبر بودند. از این رو  به آنان نگاه منجی نداشتند. اعراب نیز ایران را فتح کردند ولی ایرانی‌ها با آنان کنار آمدند و حتی پس از مدتی کوتاه، ایرانی‌ها در فتوحات مسلمانان شرکت کردند. در فتح ایران، مردم، اعراب (مسلمانان) را منجی خود می‌دیدند.ولی مردم ساکن اندلس آنان  را منجی خود ندانستند و به آنها به عنوان قومی بیگانه، اشغالگر و مهاجم نگاه می‌کردند و از این جهت مردم اندلس هیچگاه در سطح گسترده و عمیق با مسلمانان آمیخته نشدند. مردم اندلس از مسلمانان کناره گرفتند و خود را صمیمانه با جامعه اسلام تطبیق نمی‌دادند. البته عده‌ای از مردم این سرزمین به اسلام روی آوردند که با مسلمان شدن شماری از آنان، با پدیدآمدن چهره‌های بسیار برجسته‌ای در تاریخ و تمدن اسلام روبرو هستیم. چهره‌های برجسته‌ای مانند «ابن عربی»، «ابن ماجه»، «ابن رشد» و خیلی از کسان دیگری که دانشمند، حکیم، فیلسوف، منجم، مورخ، محدث و سیره‌نگار برجسته بودند. در ایران، مردم با مسلمانان ممزوج شدند و خود را صاحب دین دانستند و آنرا به‌عنوان دین خود پذیرفتند و نهایتاً با آن کنار آمدند ولی به دلیل همان انگیزه‌هایی که مسلمانان در آغاز داشتند، این اتفاق در سرزمین اندلس نیافتاد.

از عوامل درونی هم چنین باید به ابتذال فکری و معنوی اشاره کرد که مسلمانان در طی سال‌های بعد با آن روبه‌رو شدند. مسلمانانی که با این انگیزه آمده بودند خیلی زود در دام فسادی که برای آنان به‌وجود آورده بودند، گرفتار شدند. یک مسابقه عجیب بین فاتحان مسلمان درگرایش به سمت مسیحی‌ها پدید آمده بود که همین گرایش زمینه‌های ابتذال فکری را پدید آورد.ابتذال فکری به گونه‌ای در آندلس رشد کرد که حتی افرادی مثل «ابن‌خلدون» را تحمل نکردند. ابن خلدون دانشمند و مردم‌شناس برجسته مسلمان بود و یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های پرورش یافته آندلس به شمار می‌رود. آن جامعه ابن خلدون را قبول نکرد و او وادار به مهاجرت شد و یا «ابن هانی» شاعر و دانشمند برجسته شیعی را نیز تحمل نکرد و او هم از آن سرزمین وادار به مهاجرت شد. به همین صورت «ابن مسره» فیلسوف برجسته را نیز وادار به مهاجرت از آنجا کرد. در دوره‌های بعد، ابتذال فکری به گونه‌ای شد که رقابت‌های فکری و عقیدتی در بین مسلمانان پدید آمد. احزاب و مذاهب گوناگون با هم در حال اختلاف بودند و علیه همدیگر فعالیت می‌کردند. به گونه‌ای که آنها همدیگر را تکفیر می‌کردند و همین تکفیرها سبب شد ابن خلدون از آنجا فرار کند. «ابن خطیب» که خود زمینه فرار ابن خلدون را فراهم کرده بود، به همین بلا گرفتار شد و آثار وی را به آتش کشیدند. چندین بار در اندلس این اتفاق افتاده بود که آثار دانشمندان گوناگون را آتش می‌زدند به گونه‌ای که دانشمند مجبور به فرار می‌شد تا آثار او و کتاب‌هایش را به آتش نکشند. این‌ها آثار همین ابتذال فکری بود.
از عوامل درونی دیگر می‌توان به استبداد و فساد اخلاقی حکمرانان آندلس اشاره کرد. عموم کسانی که در اندلس به حکومت رسیدند، حاکمان مستبد و فاسدی بودند. برای مثال در دوره  امویان برخی از حکمرانان به‌قدری در فساد و استبداد غوطه‌ور بودند که آثار بسیار نامبارکی را در شبه‌جزیره «ایبری» در دوره اسلامی از خود به جا گذاشتند به گونه‌ای که آدمی از آوردن نام آنها به عنوان یک حاکم مسلمان شرمگین می‌شود.
این استبدادها و رفتارهای همراه با فساد مدیریتی و اخلاقی و بدتر از همه اینکه عموم آنها گرفتار زنان مسیحی شده بودند ، عامل مهمی در سقوط «آندلس» است.

به عنوان مثال «منصوربن ابی عامر» خود گرفتار عشق به یک زن مسیحی شده بود و با او ازدواج کرد. وقتی این زن را وارد دربار خود کرد، او به عنوان ستون پنجم مسیحیان عمل می‌کرد و  اخبار امویان را به مسیحیان منتقل می‌ساخت. این گونه ضعف‌ها گویی پاشنه‌ آشیل مسلمانان در اندلس بود.
از عوامل بیرونی سقوط مسلمانان در «آندلس» نیز یکی این بود که مسلمانان هیچگاه نتوانستند سلطه کامل مسیحیان را از این سرزمین براندازند. مسیحیانی که از ابتدا نمی‌خواستند زیر سلطه مسلمانان باشند؛ در نواحی شمال در اطراف مقبره «سنت یاقب» و در پناه کوه‌های «آستوریاس» و «پیرنه» مستقر شدند و بعد صبورانه و با شکیبایی منتظر ماندند تا فرصت مناسب پیش بیاید.در دوره‌های بعد که مسلمانان گرفتار مسائل داخلی و ضعف و فساد شدند؛ آنها آرام آرام شروع به بازپس‌گیری مناطق خود کردند. جنگ‌هایی که مبنای اصلی آنها فرامین پاپ (اوربان) فرمانی صادر کرد که در آن نبرد برای بازپس‌گیری سرزمین‌های مسیحی از دست رفته به وسیله مسلمانان را واجب دانست و اعلام کرد که هر کس در این راه کشته شود، شهید است. در این موقعیت که فرمان صادر شد، تعداد زیادی از مسیحیان شروع به تشکیل اتحادیه‌هایی برای بازپس‌گیری نماد اصلی مسیحیان یعنی بیت‌المقدس کردند.بیت‌المقدس به عنوان اینکه پایتخت مذهبی و نماد اصلی قدرت دینی مسیحیان بوده در تصرف مسلمانان بود. به فرمان پاپ، حدود دو میلیون نفر از مناطق مختلف اروپا برای بازپس‌گیری بیت‌المقدس حرکت کردند. حوادث زیادی در بیت‌المقدس اتفاق افتاد که برخی از مورخان مسیحی آنها را به تفصیل نقل کرده‌اند. این حوادث می‌توانست خودباوری را در مسیحیت تقویت کند و آنان را به انجام  اقدامات مشابه در دیگر سرزمین‌ها فرا خواند. در نتیجه پیدایش جنگ‌های صلیبی تأثیر زیادی در ایجاد انگیزه و خودباوری در مسیحیان شمال اندلس برای بازپس‌گیری این سرزمین داشت.

این به عنوان یک عامل بیرونی در بازپس‌گیری اندلس بسیار مؤثر بود. در آغاز حرکت جنگ‌های صلیبی در سال 1085میلادی، یا 479 هجری، مسیحیان توانستند شهر «تولدو» را که نماد حکومت «گوتهای» مسیحی بود، از مسلمانان بازپس‌گیرند. بعد از بازپس‌گرفتن تولدو مسیحیان در باور خود به یک پیروزی نمادین رسیدند و انگیزه آنها برای بازپس‌گیری اندلس چند برابر شد .در همان زمان در حالی‌که مسیحیان به سمت اتحاد پیش می‌رفتند؛ مسلمانان به سوی افتراق می‌رفتند و به گرفتار تفرقه های شدید شدند؛ زیرا قبل از فتح شهر «تولدو» در سال 422 یا 431 هجری (بنا بر اختلاف روایات در باره چگونگی و زمان سقوط آنها) حکومت اموی ساقط شد و تنها حکومت نیمی از شبه‌جزیره در دست مسلمانان بود و نیمی دیگر را مسیحیان توانسته بودند پس بگیرند. ضمن این که آن نیمه‌ای که در دست مسلمانان بود، بین 31 حکومت تقسیم شد. این دوره به دوره «ملوک‌الطوایفی» مشهور است. نیم دیگر که در دست مسیحیان بود در حال تشکیل حکومت واحد بود. این وضعیت برای مدتی ادامه پیدا کرد و همین امر داشت باعث سقوط کلی اندلس می‌شد که در این زمان در دو مرحله گوناگون دو حکومت مسلمان در شمال آفریقا بنام حکومت «مرابطون» و دیگری حکومت «موحدون» تشکیل شد. حکومت مرابطون در سال 481 و موحدون  کمی بعد در سال 537، آندلس را از سقوط زودهنگام نجات دادند. اگر غیر از این بود اندلس در قرن پنجم سقوط کرده و سقوط آن تا قرن نهم به‌طول نمی‌انجامید. حکومت مرابطون در حدود 30-40 سال و موحدون نیز در حدود 70-80 سال در آنجا حکمرانی کردند و اندلس را از سقوط زودهنگام نجات دادند. با سقوط موحدون، آندلس دوباره میان ملوک‌الطوایف تقسیم شد. مسلمانان که فقط نواحی کوچک جنوبی را در دست داشتند، آنجا را بین خود تقسیم کردند. اما به دلیل ناتوانی و ضعف مسلمانان، آنان یکی پس از دیگری تسلیم مسیحیان می‌شدند. تا آنکه سر انجام  تنها یک حکومت اسلامی به‌نام حکومت «بنی‌نصر» پابرجا ماند. این حکومت بر سرزمینی در شرق اندلس که 600 کیلومتر طول و 50 کیلومتر عرض داشت، فرمانروایی می‌کرد.

حکومت بنی‌نصر شهر«غرناطه» را پایتخت قرار داد. از این رو شکوفایی فرهنگی، تمدنی این شهر مربوط به حکومت همان دوران است. در شهر «گرانادا»ی امروزی، یکی از آثار مهم فرهنگی، هنری تاریخ به‌نام کاخ «الحمراء» وجود دارد؛ که اسپانیایی‌ها چندی پیش تلاش کردند آنرا جزو عجایب هفتگانه دنیا قرار دهند؛ این کاخ مربوط به دوره حکومت بنی‌نصر است. حکومت بنی‌نصر از حدود سال 626 تا سال 897 در این مکان فرمانروایی می‌کرد. تا آنکه مقارن این سال‌ها یک اتفاق مهم سیاسی، اجتماعی افتاد که در بازپس‌گیری اندلس به‌دست مسیحیان مؤثر بود و آن ازدواج سیاسی میان پادشاه «آراگون» و ملکه «کاستیل» بود. پادشاه آراگون که «فردیناند» نام داشت با ملکه کاستیل به‌نام «ایزابل» ازدواج کرد. این ازدواج سیاسی باعث یکی شدن حکومت آنها شد. یعنی حکومت آراگون و کاستیل با هم متحد شدند و یک حکومت را تشکیل دادند و تقریبا کل شبه‌جزیره ایبری را به تصرف در آوردند. آنها خواستار سقوط حکومت کوچک بنی‌نصر نیز بودند و می‌خواستند حکومت مسلمانان را زیر سلطه خود بگیرند. لذا تقریباً همه شهرها و مناطقی که در دست حاکمان بنی‌نصر بود، به جز شهر «غرناطه» را باز پس گرفتند. شهر غرناطه، یک شهر بسیار مهم و استراتژیک است و در مناطق کوهستانی و صخره‌ای قرار دارد. «محمد دوازدهم» آخرین حکمران بنی‌نصر بود و شهر غرناطه که پایتخت او بود به محاصره مسیحیان متحد درآمد. مسیحیان هر شهری را که از مسلمانان پس‌می‌گرفتند، بلافاصله مساجد آن‌را به کلیسا تبدیل و یادبودی از اقدام خود روی سر در کلیسا نصب می‌کردند. این شعار که شعاری سمبلیک بود نشان‌دهنده این بود که ایزابل مانند فردیناند است و فردیناند مانند ایزابل و نشانه ای از اتحاد آنان بود . «محمد دوازدهم» بعد از مدتی محاصره مجبور شد، شهر گرانادا را به مسیحیان تسلیم کند. وقتی که او از این شهر می‌رفت ـ با چشمانی اشکبار ـ اشعاری را که حاکی از ناتوانی آنان در نگهداری این مناطق بود، با خود زمزمه می‌کرد. این اتفاق تلخ در سال 1492 میلادی روی داد و در پی آن مسلمانان از همان‌جایی که وارد آندلس شده بودند مجبور شدند به شمال آفریقا بازگردند. در آن زمان فرمانی از سوی ایزابل و فردیناند صادر شد که بر اساس آن، مسلمانان حق تصمیم‌گیری بین سه گزینه را داشتند: یا باید اندلس را در مدت تعیین‌شده ترک می‌کردند و اموالشان را با خود می‌بردند؛ یا در صورت ماندن در آنجا باید مسیحیت را می‌پذیرفتند و یا اگر هیچ‌کدام را انتخاب نکنند، کشته خواهند شد.یعنی باید از میان سه گزینه اخراج، مسیحی‌شدن و مردن یکی را انتخاب می‌کردند. بنابراین مسلمانانی که در آنجا اموال و زمین داشتند چون نمی‌توانستند آنجا را ترک کنند به ظاهر دین مسیحیت را پذیرفتند. اینجا بود که مسلمانان به سیاست «تقیه» روی آوردند؛ در صورتی که اهل سنت برخلاف شیعه این سیاست را قبول ندارند. این یکی از نکات خیلی مهم بود که اهل سنت را مجبور کرد به شیعه نزدیک شوند. چرا که مجبور به پذیرش سیاست تقيّه شدند. مسلمانان سیاست تقیه را  تا سال 1018 هجری (1609 میلادی) ادامه دادند.

در این سال‌ها کسی جرأت نمی‌کرد خود را مسلمان بخواند مگر آنکه مخفیانه اسلام خود را نگاه می داشت. حتی مسلمانان وادار می‌شدند تا در مراسم مسیحیان شرکت کنند و نان و شراب از دست کشیش می‌گرفتند و می‌خوردند و دین خود را همچنان پنهان می‌کردند و سیاست پنها‌ن‌کاری دینی بیش از یک قرن طول کشید در همان سال «فیلیپ»، پادشاه اسپانیا معاصر با عباس کبیر پادشاه صفویه بود و ارتباطات خوبی بین ایران و اسپانیا وجود داشت. او متوجه شد که مسلمانان هنوز در جامعه اسپانیا حضور دارند و به صورت پنهانی فعالیت می‌کنند. از این رو تصمیم گرفت به کلی آنان را از آندلس اخراج کند. که البته این ظاهر قضیه بود. اسپانیا در این زمان به یک امپراطوری تبدیل شده و نخستین امپراطوری استعمارگر جهان بود در همان ایام نیز آمریکای لاتین را کشف کرده و زمانی که امپراطوری بود نبردی با هلندی‌ها داشت که نتوانست به پیروزی برسد و چندین نبرد در آنجا داشتند که با شکست مواجه شد. اسپانیایی‌ها وقتی از هلندی‌ها شکست خوردند، به یک صلح ناخواسته با آنان تن دادند وقتی که این صلح را پذیرفتند، برای اینکه افکار عمومی را از این صلح بیرونی و شکست تغییر دهند، فلیپ فرمانی مبنی بر اخراج باقیمانده مسلمانان که به آنها «موریسکوها» می‌گفتند، صادر کرد. فرمانی که به آنها مهلت می‌داد اگر در مدت تعیین شده از اسپانیا نروند، کشته خواهند شد. بنابراین مسلمانان مجبور به ترک اسپانیا شدند. همین فرمان برای یهودیان اسپانیا نیز صادر شد. حدود 500 هزار نفر از موریسکوهایی که در اسپانیا بودند به مقصدهای مختلفی از جمله: مغرب، الجزایر، تونس و دیگر مناطق شمال آفریقا مهاجرت کردند. در برخی منابع داریم که عده‌ای از آنان به ایران نیز مهاجرت کرده‌اند. حال با این اوضاع می‌توان وضعیت کنونی مسلمانان در اسپانیا را درک کرد. از آن زمان به بعد فعالیت‌های مسلمانان در اسپانیا ممنوع شد. آنگونه که در برخی دیگر از کشورها مسلمانان می توانستند فعالیت‌هایی از قبیل فعالیت‌های تبلیغی و دینی یا کانون‌هایی داشته باشند تا در آن تجارت و زندگی کنند، دیگر این وضعیت برای مسلمانان اسپانیا فراهم نبود و تمامی این درب‌ها تا سال‌های بعد بسته ماند.

 نقش ایرانیان و شیعیان در فتح آندلس

ـ ایرانی‌ها نیز تأثیری بسیار جدی چه در دوران فتوح و چه در دوران حکومت‌ها در اسپانیا داشته‌اند. به گفته برخی کسان طارق ابن زیاد و موسی ابن نصیر، این دو فاتح بزرگ اندلس ایرانی هستند. ابن خلدون نیز در کتابش این مطلب را نقل کرده که طارق ایرانی بوده است. بعد از اینکه سرزمین ایرانی‌ها فتح شد با مسلمانان از جمله در فتح شمال آفریقا نیز همکاری کردند که بعد به آندلس راه یافتند.

درباره شیعیان نیز می‌توان به «حمودیان» اشاره داشت. حمودیان نام حکومتی از حکومت‌های ملوک‌الطوایف بود و کمتر از50 سال در آندلس حکومت و یا به عقیده خودشان خلافت کردند. بنی‌حمود از اولاد امام حسن(ع) بودند که از طریق شمال آفریقا (مراکش امروزی) به آندلس مهاجرت کردند و تا حدودی توانستند تشیع را گسترش دهند. به جز این حکومت کوچک و فعالیت آنان به هیچ‌وجه نمی‌توانیم شاخص گسترده دیگری را برای فعالیت شیعیان ذکر کنیم.

 وضعیعت امروز مسلمانان به ویژه شیعیان در اسپانیا

ـ هر چند آمار دقیقی از مسلمانان اسپانیا در دست نیست و آماری که دولت و مجامع اسلامی اسپانیا اعلام می‌کنند، متفاوت است، اما به نظر می‌رسد که تعداد مسمانان اسپانیا با دیگر کشورهای اروپائی قابل مقایسه نباشد. دولت اسپانیا هیچ‌گاه آماری بیش از 500 تا 600 هزار نفر را در مورد مسلمان نمی‌پذیرد و آنها را نوعاً مهاجر می‌داند. اما خود مسلمانان تعداد یک میلیون نفر را ذکر می‌کنند که می‌توان آن را با کمی بالا و پایین پذیرفت که از این تعداد حدود 600 هزار نفر مهاجر هستند. مهاجرانی که از کشورهای الجزایز، مراکش، تونس، ایران، عراق، لبنان، پاکستان، عربستان و ... هستند. حدود 10 هزار نفر از این مهاجران ایرانی هستند.

اعراب پایبندتر به اسلام هستند. در برخی مناطق جنوبی نیز مردم آرام آرام به اسلام گرایش پیدا کرده‌اند. در «کردبا» و «گرانادا» اتحادیه‌هایی برای مسلمانان وجود دارد. در «مالاگا» و بسیاری از مناطق جنوبی نیز مسلمانان اسپانیایی وجود دارند. حتی در مادرید نیز تعدادی از مردم به اسلام گرایش پیدا می‌کنند. البته در جاهای دیگر مانند کاتالونیا و بارسلون خیلی مسلمانان مهاجر و بومی زندگی می‌کنند و در مناطق مرکزی نیز تعداد کمی مسلمان وجود دارد.مسلمانانی که در این مناطق زندگی می‌کنند در حال حاضر اتحادیه‌ای به‌نام «مجامع اسلامی اسپانیا» (خونتا اسلامیکا) دارند که رئیس این مجامع شخصی اسپانیایی به‌نام دکتر «منصور اسکوردورو» بود که در سال 1979 مسلمان شده و قبلاً در آمریکا زندگی می‌کرده و به گفته خودش تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران و شخصیت امام خمینی دین اسلام را پذیرفته است. نسبت فراوانی جمعیت شیعیان به مسلمانانی که در آنجا وجود دارد بسیار نابرابر است. اگر نسبت شیعیان جهان را نسبت به کل مسلمانان یک هشتم بدانیم، در مورد اسپانیا صادق نیست. زیرا اگر حدود یک میلیون نفر مسلمان در اسپانیا وجود داشته باشد به جرأت می‌توان گفت کمتر از 50 هزار شیعه در این کشور وجود دارد. که از این تعداد 10 هزار نفر ایرانی(شیعه) هستند و تعدادی عراقی، لبنانی، پاکستانی و مناطق دیگر از شیعیان مهاجر هستند. حدود دو هزار نفر پاکستانی که در بارسلون زندگی می‌کنند، شیعه هستند و همان‌طور تعدادی پراکنده از لبنانی‌ها و عراقی‌ها در مادرید هستند که 200-300 نفر شیعه‌اند؛ در مجموع می‌توانیم بگوییم در اسپانیا حدود 50 هزار نفر شیعه وجود دارد؛ حدود یک بیستم جمعیت مسلمانان آنجا شیعه هستند. مسلمانانی که در اینجا هستند از نظر مذهبی و دینی وضعیت نسبتاً خوبی دارند. و مراکز اسلامی آنها در حال فعالیت است، برای مثال در مادرید دو مسجد نسبتاً خوب وجود دارد.

آثار معماری اسلامی در اسپانیا

ـ بله، در «آلمریا» و «گرانادا» مساجد بسیار عظیمی وجود دارد. در بارسلون دو، سه مسجد کوچک و بزرگ وجود دارد که تقریباً مربوط به تمام مسلمانان می‌باشد و البته به طور مشخص مربوط به اهل سنت است ولی شیعیان مسجد یا مکانی مانند حسینیه یا مرکز فرهنگی کوچک هم ندارند. در جایی در جنوب شهر مادرید و در محله های خیلی پایین شهر شیعیان عراقی زیرزمینی را اجاره کردند که فضایی بسیار کوچک و نامناسب و نمور است و شهرداری به آنها اجازه داده بود در مواقع بسیار استثنایی کنار هم جمع شوند و فعالیت‌های مذهبی خود را در آنجا انجام دهند که رئیس جمعیت فرهنگی اهل بیت(ع) مادرید که فردی عراقی الاصل است گفت آنجا را هم از ما گرفته‌اند. یعنی از آن زمان در واقع تمام شیعیان مجبورند تا مراسم مذهبی خود را در مساجد اهل سنت انجام دهند.البته در طول سالیان اتفاقات تلخی نیز رخ داده است. به عنوان مثال، مسجد بزرگ کردبا تبدیل به کلیسا شده است. مناره این مسجد نیز که یکی از مهم‌ترین و مشهورترین مناره‌ها در معماری اسلامی است؛ می‌توان گفت که یکی از عجیب‌ترین و شگفت‌آورترین مناره‌هاست که به ناقوس کلیسا تبدیل شده است. مسجد کردبا در زمان خود یکی از بزرگترین مساجد اسلام بود. سابقه این مسجد به 1220 سال پیش باز می‌گردد. ستون‌های مسجد از سنگ‌های رخام سرخرنگی تشکیل شده که مربوط به همان دوره (امویان) می‌باشد. خیلی از مردم شهر در حال حاضر نمی‌دانند که این بنای وسیع در گذشته مسجد بوده و آن‌را به عنوان مسجد نمی‌شناسند. مسجد مادرید در مرکز شهر قرار دارد که مسلمانان در آنجا برای انجام مراسم مذهبی خود گردهم می‌آیند و آداب اسلامی از جمله مراسم عید قربان، عید فطر و برنامه‌های مذهبی دیگر را انجام می‌دهند. این مسجد مجموعه‌ای از چند فعالیت فرهنگی را پوشش می‌دهد. این مکان افزون بر مسجد، کتابخانه، مدرسه علمیه، مدرسه جدید (برای فرزندان مسلمانان)، چندین فروشگاه حلال در اطراف، غسال‌خانه، سردخانه دارد. در واقع این مسجد تحت حمایت‌های مالی، معنوی و مدیریتی عربستان اداره می‌شود. امام جماعت این مسجد یک مصری است. البته سوی عربستانی‌ها تعیین می‌شود.

خود شاه عربستان و افراد رده پایین‌تر سعودی هر چند مدت یک بار یکبار از آنجا دیدن می‌کنند و حمایت‌های خود را نشان می‌دهند. مسجد دیگری در شهر مادرید وجود دارد که وابسته به سوری‌ها و مراکشی‌هاست و آن‌را تحت حمایت خود دارند. در مالاگا مسجد بسیار عظیمی وجود دارد که صعودی‌ها آنجا را پشتیبانی می‌کنند. در والنسیا مسجد دیگری وجود دارد که صعودی‌ها و برخی دیگر از کشورهای عربی آن‌را تحت حمایت و پشتیبانی خود دارند و  در آنجا فعال هستند. 

برای گسترش مجدد اسلام در اسپانیا و کشورهای اروپایی چه باید کرد؟

ـ مردم این زمان اسپانیا بسیار باهوش هستند و ضمناً آزادی مطبوعات، رسانه‌ها و وسایل اطلاع‌رسانی جمعی بسیار زیاد است و مردم خیلی سریع در جریان موضوعات مختلف قرار می‌گیرند. اگر شما وجه تبلیغی به خود بگیرید، بلافاصله با عکس‌العمل روبه‌رو می‌شوید؛ در نتیجه «عمل» ما بزرگترین وسیله تبلیغی ماست. اگر در اسپانیا وجهه خوبی از خود نشان دهیم؛ این موضوع  باعث جذب افراد می‌شود.  باید در فضای علمی قرار گرفت و حرف خود را منطقی و با استدلال‌های کافی بیان کرد و در عمل هم نشان داد؛ می‌توانید مردم را به خود جذب کنید. اما اگر میان حرف و عمل شما تفاوتی وجود داشته باشد، که این در همه جای دنیا ساری و جاری است، مردم خواهند گفت اگر این کار خوب است چرا شما خود عمل نمی‌کنید و اگر بد است چرا ما را به انجام آن دعوت می‌کنید!در نتیجه، توده مردم اگر بین عمل و گفتار، تفاوتی مشاهده کنند بلافاصله کناره می‌گیرند و اگر هیئت‌های تبلیغی، عقاید خود را تبلیغ کنند، بلافاصله مقابل آن موضع خواهند گرفت. بنابراین باید روش‌های تبلیغ سنتی را کنار گذاشت و به روش‌های نو و تازه روی آورد که آن‌هم باید در قالب عمل باشد. اگر یک چهره خوب از اسلام، تشیع و ایران، که از همه اینها سوابق و نمونه‌های خوب داریم ارائه کنیم، آن‌وقت می‌توانیم کار خود را در آنجا تبلیغ کرده باشیم و برای خود طرفدار پیدا کنیم.